معنی کلمه مَته در لغت نامه دهخدا
چو مته تو شدم در غم تو سرگردان
بسان چوب تو از اسکنه شدم دل ریش.مسعودسعد.- مته بر خشخاش نهادن ؛ مته بر ذره نهادن. ( آنندراج ). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مته بر ذره نهادن ؛ حد بصر و دقت نظر مستفاد میشود، یعنی در کاری غور تمام کردن. ( آنندراج ) :
آن چشم چه شد که مته بر ذره نهاد
گوش شنوا و نای بینایی کو.تأثیر ( از آنندراج ).- مته به خشخاش گذاشتن ؛ خرده نگرش بودن. ( امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1399 ).و رجوع به ترکیب مته بر خشخاش نهادن شود.
- مته به کون خشخاش گذاشته است ؛ در تزویر و حیله همه چیز شش دانگ است. ( بهار عجم ) ( آنندراج ).
- مته کمان ؛ مته ای که بوسیله زهی و کمانی تند و سریع گردد و زودتر از مته ساده سوراخ کند. مته ای که آن را با کمانی چرمین به چرخ آرند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| کرمی که در پشمینه آلات افتد. ( برهان ). کرمی که در پارچه های پشمینه افتد. ( ناظم الاطباء ). پت. بید. کرم ابریشم خوار. عثه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || کرمی که گندم را خراب و نابود کند و به عربی سوس گویند. ( برهان ). کرمی که گندم را ضایع کند. ( ناظم الاطباء ).
مته. [ م َت ْهَْ ] ( ع مص ) آب به دلو کشیدن از چاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) اغوا. ( ناظم الاطباء ).
مته. [ م َ ت َه ْ ] ( ع مص )علاج کردن بطالت و غوایت. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). || گمراه شدن. ( ناظم الاطباء ).
مته. [ م َ ت َه ْ ] ( ع اِ ) راز نهانی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) اغوا. ( ناظم الاطباء ). غوایت. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).