موکلان
معنی کلمه موکلان در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه موکلان
و این دو فرشته عبارت از این دو سبب است. و نیز بداند که نخست هدایت است و پیشتر وی است، آنگاه قدرت و ارادت عمل بدان، پس آن فرشته که هدایت از وی است شریفتر و فاضلتر است، پس جانب راست از صدر باید که وی را مسلم بود و صدر تویی که ایشان موکلان تواند، پس وی فرشته دست راست و چون وی برای ارشاد توست اگر گوش به وی داری تا از وی هدایت و معرفت حاصل کنی، این گوش داشتن تو احسانی بود که کرده باشی که وی را معطل بنگذاشته باشی، این حسنتی بنویسند بر تو.
زمانی که من برای اخذ وکالت دو نوجوان به نامهای رضا و محمد به زندان عادل آباد شیراز رفتم از یک موضوع بسیار ناراحت شدم و آن اینکه حدود دو ساعت به طول انجامید که توانستم با موکلانم ملاقات کنم آنها هر بار که از طرف مسولین زندان صدایشان میزنند ترس و واهمه عجیبی وجودشان را در بر میگیرد و هر آن گمان میکنند که میخواهند اعدام شوند.
وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ این صد آن بود که ایشان بر بر زنهای مکه موکلان میداشتند، روزگاری تا هر قاصد که آهنگ دیدار رسول خدا داشتی بر میگردانیدند و بعضی میکشتند، و گفتهاند: «کَما أَنْزَلْنا عَلَی الْمُقْتَسِمِینَ» ایشانند، اقتسموا الشعاب بینهم للرصد.
بهروز غارت و تاراج کردشان مأمور مُلَبّسان به عوارض موکلان به قسم
بردند موکلانِ راهش از سلکِ سگان به صدرِ شاهش
نبید روشن و آواز رود و روی چو ماه موکلان صبوح اند بامداد پگاه
تو را با وجود چنین منکَری که ظاهر شد، سبیل خلاص صورت نبندد. این بگفت و موکلان در وی آویختند. گفتا که مرا در خدمت سلطان یکی سخن باقیست. ملک بشنید و گفت: این چیست؟ گفت:
موکلان فلک روز و شب سیاه و سپید زمن به جهد ستردند فر و زیبایی
موکلان چو آتش ز عشق سوی من آیند به سوی عشق گریزم که جمله فتنه از او شد