معنی کلمه موک در لغت نامه دهخدا
هرکه موک مردمان جوید بشو گو خط دوکش
که نخست او را زند باشد موک ( ؟ ).
چنانکه مشهوداست در بیت عسجدی به قدری تحریف و تصحیف شده که نه وزن را می توان فهمید نه معنی را، لیکن به قرینه کلمه «زدن » و «تند» همین اندازه معلوم می شود که موک به معنی نیش جانور زننده است نه به معنی میش و نه بیش که پاره ای فرهنگها نوشته اند. ( از یادداشت مؤلف ). || ( ص ) حرامزاده. بدذات. مول. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
ای کفشگرانه درزی گربز موک
با من چو درفش و سوزنی نوک به نوک.سوزنی.و رجوع به «مول » در برهان قاطع شود.
موک. [ م ُ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شراء بالای بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 73 تن جمعیت. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).
موک. ( اِخ ) دهی است از دهستان خواجه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 41هزارگزی شمال فیروزآباد با 135 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ). قریه ای است یک فرسنگ و نیمی بیشتر شمالی زنجیران. ( فارسنامه ناصری ). چشمه موک از بلوک خواجه از قریه موک برخاسته است. ( فارسنامه ناصری ).