معنی کلمه موهبت در لغت نامه دهخدا
موهبت را بر کف دستش نهد
وز کفش آن را به مرحومان دهد.مولوی.و رجوع به موهبة شود.
- موهبت عظمی ؛ عطیه بزرگ. بخششی عظیم. ( یادداشت مؤلف ).
|| لطف. کرم. نعمت. انعام. تفضل. ( از یادداشت مؤلف ) : مصیبت سخت بزرگ است اما موهبت به بقای خداوند بزرگتر. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291 ).
موهبة. [ م َ هََ / هَِ ب َ ] ( ع اِمص ، اِ ) بخشش. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). دهش. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). موهبت. آنچه ببخشند. ج ، مواهب. ( مهذب الاسماء ) : احسن اﷲ حفظک و حیاطتک و امتع امیرالمؤمنین بک و بالنعمة الجسیمة و المنحة الجلیلة و الموهبة النفیسة فیک و عندک. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298 ).و یری أن الموهبة لدیه فیهما سابغة. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299 ). || ( اِ ) ابر که هرجا بارد.( منتهی الارب ). || مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید. ج ، مواهب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آبگیر کوچک. ج ، مواهب. ( منتهی الارب ).