موقود

معنی کلمه موقود در لغت نامه دهخدا

موقود. [ م َ ] ( ع ص ) افروخته شده. ( ناظم الاطباء ). آتش افروخته. ( آنندراج ).

معنی کلمه موقود در فرهنگ معین

(مَ یا مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) افروخته شده .

معنی کلمه موقود در ویکی واژه

افروخته شده.

جملاتی از کاربرد کلمه موقود

که نار کین او سوزنده ناریست کز او واقد شود در حال موقود
الصَّابِرِینَ مکسور است بآن لام که در لِلَّذِینَ اتَّقَوْا است. و صبر در لغت عرب حبس است. و مصبوره که مصطفی از خوردن گوشت او نهی کرده است، آن جانور است که در جاهلیت او را در جایی بیافتند و وی را می‌زدند تا مردار گشت هم موقوده است و هم مصبوره. پس معنی الصَّابِرِینَ آنست که گله و نالش فرو خود گیرند و بیرون ندهند. مفسران گفتند الصَّابِرِینَ ای علی ما امر اللَّه عز و جل و فرائضه، و الصابرین علی دینهم و علی ما اصابهم. یعنی که شکیبایان‌اند بر گذاردن فرمان اللَّه، و بجای آوردن فرائض و لوازم. و شکیبایان‌اند بهر چه بایشان رسد از رنجها و مصیبتها و بی‌کامیها.
هر آنک پف کند او بر چراغ موهبتم بسوزد آن سر و ریشش چو هیزم موقود
تیغ بهرامشاه بن مسعود خصم را همچو آتش موقود