موصول

معنی کلمه موصول در لغت نامه دهخدا

موصول.[ م َ ] ( ع ص ، اِ ) چیزی که به چیز دیگر پیوسته شده باشد و متصل گشته. ( ناظم الاطباء ). پیوسته شده به چیزی.( آنندراج ). پیوسته. متصل. ( یادداشت مؤلف ). رسیده شده. ( ناظم الاطباء ). رسیده. ( آنندراج ). رسانیده. ( یادداشت مؤلف ) : به توفیق و سداد مقرون باشد وبه صدق و صواب موصول. ( فارسنامه ابن البلخی ص 4 ).
- موصول شدن ؛ متصل شدن. پیوستن. رسیدن : به هیچ وجه صورت مراد از حجاب تعذر بیرون نمی آمد و مقصود به حصول موصول نمی شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 55 ).
- موصول گرداندن ؛ پیوستن. متصل ساختن. وصل کردن : عز دنیا با عز آخرت موصول و مقرون گرداناد. ( کلیله و دمنه ).
|| کرمی است شبیه زنبور می گزد مردم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح دستوری ) اسم یا کلمه ای است که معنی آن به وسیله جمله بعد از خود که صله نام دارد تمام شود، مانند «که » در عبارت زیر: مردی که می آیدبرادر من است. موصول در عربی از انواع معرفه شمرده شده است و در این زبان بر دو قسم است : 1 - موصول خاص. 2 - موصول مشترک. 1 - موصول خاص یا مختص ، موصولی است که برای هر یک از اشخاص ( مفرد و تثنیه و جمع، مذکر و مؤنث ) لفظ خاصی داشته باشد: الذی ، الذان ( = الذین ِ )، الذین َ. التی ، اللتان ( =اللتین ِ )، اللاتی. 2 - موصول مشترک ، کلمات «من » و «ما» و «ال » است برای انسان و غیر انسان و «ما» برای غیر انسان «من » و «ما» میان مفرد و تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث مشترک است.
موصول در زبان فارسی کلمات «که » و «چه » میباشد که در میان جمله می آیند و بخشی از جمله را به بخش دیگر همان جمله ، و نیزخود آن را به جمله بعدی ربط می دهند: کتابی که گفتم آوردم. آن چه گفتم عمل می کنم. دستورنویسان جدید این «که » و «چه » را جزء حروف ربط می شناسند و در طبقات دستوری ، اصطلاحی به نام موصول نمی شناسند و می گویند که بین «که » در دو جمله زیر: مردی که می آید برادر من است. مردی می آید، که برادر من است. فرقی نیست ، زیرا هر دو، عامل پیوند و ربط دو جمله اند و دلیلی نیست که اولی را به پیروی از زبان عربی ، موصول ، و دومی را حرف ربط بنامیم. || ( اصطلاح حدیث ) در نزد محدثان عبارت است از حدیث متصل. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). در عرف محدثان حدیث متصل است. ( از فرهنگ علوم تألیف سیدجعفر سجادی ). آن حدیثی است که سند او به سماع از هر راوی از کسی که بالای او باشد به منتهی رسد ( یعنی هر یک از راویان ، نقل از راوی فوق خود کند ). ( نفایس الفنون مقاله دوم ص 105 ).

معنی کلمه موصول در فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) وصل شده ، پیوند شده . ۲ - از نظر دستوری کلمه ای است که قسمتی از جمله را به قسمت دیگر می پیوندد.

معنی کلمه موصول در فرهنگ عمید

چیزی که به چیز دیگر پیوسته شده، وصل شده، پیوندشده.

معنی کلمه موصول در فرهنگ فارسی

وصل شده، پیوندشده، چیزی که به چیزدیگرپیوسته شده
( اسم ) ۱ - وصل کرده پیوند شده . ۲ - قافیه ای که بیک یا چند حرف زاید متصل شود مانند : [ گر چه کنون با زر و زرینه ای رو که همان احمد پارینه ای . ] ( المعجم . مد . چا .۳ ) ۱۸۱:۱ - ( اسم ) کلمه ایست که قسمتی از جمله را بقسمت دیگر می پیوندد . توضیح در فارسی موصول را دو صیغه است : که چه

معنی کلمه موصول در ویکی واژه

وصل شده، پیوند شده.
از نظر دستوری کلمه‌ای است که قسمتی از جمله را به قسمت دیگر می‌پیوندد.

جملاتی از کاربرد کلمه موصول

عاشق بنیاز خویش مشغول شده معشوق بناز خویش موصول شده
بذات گشته فلک بامداد تو موصول به طبع مانده جهان از خلاف تو مهجور
قوله: «إِنَّما صَنَعُوا» یکتب انّما موصولا اتّباعا لخط المصحف، و الاصل فیه الفصل و ما فی موضع النصب، لانّه اسم انّ و خبرها کید ساحر، ای حیلة السّاحر. قرأ حمزة و الکسائی، کید سحر بکسر السّین بلا الف، و قرأ الباقون کید ساحر، و هذا هو الظاهر لانّ اضافة الکید الی الفاعل اولی من اضافته الی الفعل و ان کان ذلک لا یمتنع فی العربیّة. «وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتی‌» ای حیث کان، و این کان یقتل حیث یوجد.
تهنیت شد به عمر او موصول عافیت شد به شخص او مقرون
چون شود تیغ با کفت موصول تن دشمن ز جان شود مهجور
عجز چون موصول بزم ‌کبر‌یا شد عجز نیست گر نیاز آنجا رساندی ناز پیدا می‌کند
ماند دامان این کرامت موصول به دامن قیامت
و در «علیهم» سه قراءة مشهورست بصری و نافع و عاصم بکسرها و ضمّ میم. در درج موصول بواو و در وقف بسکون میم. و «علی» در لغت عرب چند معنی دارد: در وی معنی الزام است چنانک گویند لی علیک کذا ای وجب علیک و لزمک و معنی تمکن چنان که گویند: فلان علی رأس امره، و معنی فی کقوله تعالی عَلی‌ مُلْکِ سُلَیْمانَ و بمعنی عند کقوله «وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ» و بمعین من کقوله «إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ».
کنون که گشت دو خسرو بیکدگر موصول کنون که گشت دو کوکب بیکدگر مقرون
چو باحسام شود دست سروران موصول چو از نیام شود تیغ سرکشان مهجور