موزونی
معنی کلمه موزونی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه موزونی در دانشنامه عمومی
جملاتی از کاربرد کلمه موزونی
بحر موزونی ز طبعم باز توفان میکند هر نفس بر لب چو موجم مصرع برجستهای است
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمیدانم
به خواب آمد مرا لیلی وشی چون سرو موزونی شدم بیدار هر مو بر سرم شد بید مجنونی
به موزونی، چنار از نارون به خزانش از بهار صد چمن به
شرط، موزونی اخلاق بُوَد شاهد را ورنه نه موزونی اندام چه خواهد بودن
عجب مطبوع و موزونی عجب زیبا و رعنایی عجب شوخ دل آشوبی عجب ماه دل آرایی
رفت از فراق سرو تو موزونی ام زطبع از خاطرم غزال غزل بی تو جسته است
سروقدتومصرع موزونی چمن زلفکج تو خط پریشان آفتاب
او ز موزونی چو طبع من قدی دارد بلند من ز محنت چون سرین او دلی دارم دو نیم
به قامت رو موزونی به رخ شمع شبستانی