مورث

معنی کلمه مورث در لغت نامه دهخدا

مورث.( اِخ ) دهی است از دهستان بم پشت شهرستان سراوان واقع در 73 هزارگزی جنوب خاوری سراوان با 300 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ساکنان آن از طایفه درازانی هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
مؤرث. [ م ُ ءَ ر رِ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تأریث. برافروزاننده آتش. ( منتهی الارب ). برافروزاننده آتش. ( ناظم الاطباء ). برافروزنده و مشتعل کننده . ( غیاث ) ( آنندراج ). || برانگیزاننده فتنه و آشوب. ( ناظم الاطباء ). برانگیزنده. ( غیاث ) ( آنندراج ).ورغلاننده قومی یا کسی را بر کسی. ورغلاننده بعضی رابر بعضی. ( از منتهی الارب ). و رجوع به تأریث شود.
مورث. [ رِ ] ( ع ص ، اِ ) آن که کسی را وارث می گرداند. ( ناظم الاطباء ). میراث رساننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). ارث گذارنده برای کسی. || به مجاز یا به تجرید به معنی مطلق رساننده ( مأخوذ از معنی میراث رساننده ). ولی در کتب معتبر لغت به این معنی یافته نشده است. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). || موجب و باعث و سبب. ( ناظم الاطباء ). سبب. موجب. علت. انگیزه : بنگ ، مخبط و مورث جنون است. ( یادداشت مؤلف ).
- مورث امری شدن ؛ سبب آن شدن. باعث آن گردیدن. انگیزه پیدایش آن گشتن. ( از یادداشت مؤلف ).
|| به ارث داده شده. ( ناظم الاطباء ).
مورث. [ رَ ] ( ع ص ) وارث قرار داده شده. || مال موروث. ( ناظم الاطباء ). مرده ریگ : و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطه ملک میمون خواهد افزود و مورث و مکتسب اندر آن بهم پیوست هرچه محکمتر. ( کلیله و دمنه ).
مورث. [ م ُ وَرْ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی است از توریث. وارث گرداننده و شریک ورثه کسی نماینده دیگری را. شریک کننده در میراث و داخل کننده کسی را در میراث. ( ناظم الاطباء ). وارث قرار دهنده. ( یادداشت مؤلف ). || ارث گذار. ارث گذارنده برای کس یا کسانی. ( یادداشت مؤلف ) : شرط وراثت زنده بودن در حین فوت مورث است. ( ماده 875 قانون مدنی ). || آتش جنباننده تا شعله زند. مؤرث. رجوع به مؤرث شود.
مورث. [ م ُ وَرْ رَ ] ( ع ص ) وارث گردانیده شده. آن که کسی او را وارث خود ساخته است. ( از یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه مورث در فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - به ارث داده شده . ۲ - باعث ، سبب .
(مُ وَ رِّ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) ارث گذارنده برای کسی . ۲ - (اِ. ) باعث ، سبب .

معنی کلمه مورث در فرهنگ عمید

کسی که میراث از خود باقی بگذارد، ارث گذارنده، ارث رساننده.
سبب، علت، باعث.

معنی کلمه مورث در فرهنگ فارسی

سبب، علت، باعث، ارث گذارنده، ارث رساننده، کسی که میراث ازخودباقی بگذارد
( اسم ) ۱ - ارث گذارنده برای کسی ۲ - وارث قرار دهنده .
وارث گردانیده شده .

معنی کلمه مورث در ویکی واژه

ارث گذارنده برای کسی.
باعث، سبب.
به ارث داده شده.
باعث، سبب.

جملاتی از کاربرد کلمه مورث

مرا قهرمان خواند فرزانه مرد به طهمورثم نام شد در نبرد
سنجر که به مردی و جهانداری و شاهی بیش است ز طهمورث و جمشید و فریدون
خوانند گر، به آب بقا وصف قهر تو چون زهر جانگزای شود مورث ممات
نبیره جهاندار طهمورثم به آئین و دین کیومورثم
بنای اصفهان را به تهمورث، سومین پادشاه از سلسله پیشدادیان نسبت داده‌اند. اصفهان در تاریخ قدیم با نام «ژِی» در پارس علیا معرفی گردیده و در دورهٔ پس از اسلام به حالت عربی در می‌آید و می‌شود «جِی»، پیش از آن نیز از اصفهان، تحت عنوان گابای یا تابای نام برده شده است. این شهر محلِ تقاطعِ راه‌های عمده و اقامتگاهِ سلطنتی پادشاهانِ هخامنشی نیز بوده است. استرابون جغرافی‌دان یونانی، از اصفهان به عنوان مرکز کشور ایران نام برده است.
پسر بد مر او را یکی هوشمند گرانمایه طهمورث دیو بند
ز هوشنگ و طهمورث و جمشید یکی مهره بد خستگان را امید
مورث‌ کفران نعمت هم وفور نعمت است از طبیعت توسنی می‌آرد آب بی‌لجام
بدان گه که طهمورث دیوبند شد اندر جهان شهریار بلند
کلیمن در شهر تامورث به دنیا آمده بود و در مدرسه راولت تحصیل کرد و فارغ‌التحصیل کارگاه تلویزیونی ناتینگهام است.
کجا شد کیومرث شاه بلند کجا جم و طهمورث دیوبند