معنی کلمه مورث در لغت نامه دهخدا
مؤرث. [ م ُ ءَ ر رِ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تأریث. برافروزاننده آتش. ( منتهی الارب ). برافروزاننده آتش. ( ناظم الاطباء ). برافروزنده و مشتعل کننده . ( غیاث ) ( آنندراج ). || برانگیزاننده فتنه و آشوب. ( ناظم الاطباء ). برانگیزنده. ( غیاث ) ( آنندراج ).ورغلاننده قومی یا کسی را بر کسی. ورغلاننده بعضی رابر بعضی. ( از منتهی الارب ). و رجوع به تأریث شود.
مورث. [ رِ ] ( ع ص ، اِ ) آن که کسی را وارث می گرداند. ( ناظم الاطباء ). میراث رساننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). ارث گذارنده برای کسی. || به مجاز یا به تجرید به معنی مطلق رساننده ( مأخوذ از معنی میراث رساننده ). ولی در کتب معتبر لغت به این معنی یافته نشده است. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). || موجب و باعث و سبب. ( ناظم الاطباء ). سبب. موجب. علت. انگیزه : بنگ ، مخبط و مورث جنون است. ( یادداشت مؤلف ).
- مورث امری شدن ؛ سبب آن شدن. باعث آن گردیدن. انگیزه پیدایش آن گشتن. ( از یادداشت مؤلف ).
|| به ارث داده شده. ( ناظم الاطباء ).
مورث. [ رَ ] ( ع ص ) وارث قرار داده شده. || مال موروث. ( ناظم الاطباء ). مرده ریگ : و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطه ملک میمون خواهد افزود و مورث و مکتسب اندر آن بهم پیوست هرچه محکمتر. ( کلیله و دمنه ).
مورث. [ م ُ وَرْ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی است از توریث. وارث گرداننده و شریک ورثه کسی نماینده دیگری را. شریک کننده در میراث و داخل کننده کسی را در میراث. ( ناظم الاطباء ). وارث قرار دهنده. ( یادداشت مؤلف ). || ارث گذار. ارث گذارنده برای کس یا کسانی. ( یادداشت مؤلف ) : شرط وراثت زنده بودن در حین فوت مورث است. ( ماده 875 قانون مدنی ). || آتش جنباننده تا شعله زند. مؤرث. رجوع به مؤرث شود.
مورث. [ م ُ وَرْ رَ ] ( ع ص ) وارث گردانیده شده. آن که کسی او را وارث خود ساخته است. ( از یادداشت مؤلف ).