موجودی. [ م َ ] ( حامص ) موجود بودن. مقابل معدومی. || ( اِ ) نقد. آنچه برجای است. آنچه از پول و اعتبار و ارز و لوازم و ابزار و اشیاء وجود داشته باشد. هرچه از مال و پول فی الحال موجود باشد: از دفترها همه موجودی را امروز از انبار گرفتم. ترکیب ها: - موجودی صندوق . موجودی دریافتی. موجودی داین . موجودی مدیون .
معنی کلمه موجودی در فرهنگ فارسی
موجود بودن . مقابل معدومی .
معنی کلمه موجودی در دانشنامه آزاد فارسی
موجودی (stock) مواد اولیه، کالاهای نیمه ساخته، کالاهای در فرآیند تولید و کالاهای ساخته شدۀ در تملک مؤسسات. آن ها مواد اولیه و کالاهای نیمه ساخته شده ای را نگه می دارند که برای تولید نیاز دارند. کالاهای ساخته شده تا زمان فروش نگهداری می شوند. در صورتی که شرکت ها بتوانند به اندازۀ کافی کالاهای ساخته شده برای عرضۀ به موقع در بازار تولید کنند، معمولاً سعی می کنند مقدار موجودی کالای خود را به حداقل ممکن برسانند.
جملاتی از کاربرد کلمه موجودی
با آنکه تو اندر پی مقصود خودی نه واجد غیری و نه موجودی خودی
یکی از خود سفر در بحر و بر کن بهر موجودی از عبرت نظر کن
یقین دانم که موجودی نه باطل که ازتو میشود مقصود حاصل
همه اعداد ازوپیدا و او را خود عدد نبود نگنجد هیچ موجودی مقام قُرْب اَوْاَدنی
بعبرت گر دمی با خود نشینی جز او رخسار موجودی نبینی
ز لا موجودی و الّا حقیقت ز الّا اللّه دیدم دید دیدت
نیست بی عیب هیچ موجودی روی آیینه را قفایی هست
هر موجودی که هست فانی گردد هستی تو هر آن چه بوده و هست و بود
دلم را جز غمت سودی نماندست در او جز درد موجودی نماندست
:نیست موجودیکه نبود غرقهٔگرداب وهم بحر هم عمریست دست موج بالا میکند