موجل

معنی کلمه موجل در لغت نامه دهخدا

موجل. [ م َ ج ِ ] ( ع اِ ) جای ترس. || مغاکی که آب درآن ایستد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
موجل. [ م َ ج ُ ] ( اِ ) موجلک. در اصطلاح گناباد خراسان کشمش سیاه که در آفتاب خشک شود. ( یادداشت پروین گنابادی ).
موجل. [ م َ ج َ ] ( ع مص ) وَجَل. بترسیدن. ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
مؤجل. [ م ُ ءَج ْ ج َ ] ( ع اِ ) کولاب و جایی که در آن آب گرد آمده باشد. ( ناظم الاطباء ). کولاب. ج ، مآجل. ( منتهی الارب ، ماده اج ل ) ( آنندراج ). مأجل. ( منتهی الارب ).
مؤجل. [ م ُ ءَ ج ج َ ] ( ع ص ) فرصت داده شده و مهلت داده شده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). فرصت ومهلت داده شده. ( غیاث ). زمان نهاده. زمان داده. بزمان.مهلت داده. بامهلت. مدت معین شده. مهلت دار. مقابل معجل : شاپور با سرور ایشان بهزاد هزار دینار مصری مصالحت کرده بعضی مؤجل و بعضی نقد تا ایشان ازمحاصره قاهره برخاستند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).
- دین مؤجل ( در فقه ) ؛ خلاف دین حال ، که زمان و مهلت دارد.
- مال مؤجل ؛ پول کنار گذاشته شده در مدت زمانی معین. ( ناظم الاطباء ).
مؤجل. [ م ُ ءَج ْ ج ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تأجیل. دوا کننده درد گردن که از ناهمواری بالین بود. ( آنندراج ). آن که مدارا می کند اجل را یعنی دردی که از ناهمواری بالین در گردن به هم می رسد. || آن که درخواست می کند مداوای این درد را. ( ناظم الاطباء ). || فراهم آورنده آب در کولاب. آن که آب را در جایی فراهم می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || مدت معین کننده و مهلت دهنده. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنکه مدت معین می کند و مهلت می دهد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه موجل در فرهنگ معین

(مَ ج ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - گودالی که در آن آب ایستد. ۲ - جای ترس و بیم .

معنی کلمه موجل در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گودالی که در آن آب ایستد . ۲ - جای ترس و بیم .
نعت فاعلی از تاجیل. دوا کننده درد گردن که از ناهمواری بالین بود .

معنی کلمه موجل در ویکی واژه

گودالی که در آن آب ایستد.
جای ترس و بیم.

جملاتی از کاربرد کلمه موجل

و بدان که بیع بدان شرط درست بود که با وی شرط دیگر نکند. اگر گوید این هیزم خریدم به شرط آن که به خانه من بری، یا این گندم خریدم به شرط آن که آرد کنی یا مرا چیزی فام دهی یا شرط دیگر کند، بیع آن باطل شود، مگر شش شرط: یکی آن که بفروشد که فلان چیز گرو کند به وی یا گواه برگیرد یا فلان کس پایندانی کند یا بهای موجل کند و نخواهد تا وقتی معلوم یا هر دو اختیار بود در فسخ تا سه روز یا کم از آن، اما بیش از سه روز روا نبود و یا غلامی فروشد به شرط آن که دبیر بود یا پیشه ای داند. این شرطها بیع را باطل نکند.