موجد

معنی کلمه موجد در لغت نامه دهخدا

مؤجد. [ م ُءْ ج َ ] ( ع ص ) توانا و قوی شده بعد از ناتوانی و ضعف. ( از منتهی الارب ، ماده اج د ). استوار و قوی پشت. ( از ناظم الاطباء ).
- بناء مؤجد ؛ استوار و محکم. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
|| گره سخت بسته شده. || پارچه کلفت نیک ساخته شده. ( ناظم الاطباء ).
مؤجد. [ م ُءْ ج ِ ] ( ع ص ) کسی و یا چیزی که زور می آورد و قوت می دهد. ( ناظم الاطباء ). قوی پشت گرداننده. ( آنندراج ). توانا و قوی گرداننده پس از ضعف و ناتوانی. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
موجد. [ ج ِ ] ( ع ص ) ایجادکننده. به هستی درآورنده ایجادکننده و پدیدآورنده. ( ناظم الاطباء ). پدیدآورنده. ( از یادداشت مؤلف ) :
خلق حق افعال ما راموجد است
فعل ما آثار خلق ایزد است.مولوی.که تو پاکی از خطر وز نیستی
نیستان را موجد و مغنیستی.مولوی.|| از خود پیداکننده چیزی را. ( غیاث ) ( آنندراج ). ایجادکننده ؛ واﷲ هوالموجد؛ خداوند عالم است یابنده و پدیدآورنده از خود و مخترع. ج ، موجدان. ( ناظم الاطباء ). آفریننده. ابداع کننده. مبدع. خالق. آفریدگار. خدا : شکر و سپاس موجدی را که از... ( سندبادنامه ص 2 ).
موجد.[ ج َ ] ( ع ص ) ایجادشده. خلق شده. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه موجد در فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ایجاد شده .
(جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) به وجود آورنده ، آفریننده .

معنی کلمه موجد در فرهنگ عمید

به وجود آورنده، ایجاد کننده، آفریننده.

معنی کلمه موجد در فرهنگ فارسی

بوجود آورنده، ایجادکننده، آفریننده
( اسم ) ۱ - ایجاد کننده پدید آورنده جمع : موجدین . ۲ - خدای تعالی .
کسی و یا چیزی که زور می آورد و قوت می دهد .

معنی کلمه موجد در ویکی واژه

ایجاد شده.
به وجود آورنده، آفریننده.

جملاتی از کاربرد کلمه موجد

به قول فضل‌الرحمن در بارهٔ جهان‌شناسی وجودی ملاصدرا: وجود تنها واقعیت (حقیقت) است. بدین معنی که وجود و حقیقت یک مفهوم واحد هستند. وجود، واقعیت جهان‌شمول است و چیزی خارج از آن موجود نیست. ماهیات به یک واقعیت نیاز دارند تا وجود داشته باشند و این واقعیت همان وجود است. در نتیجه نمی‌توان منکر وجود شد. چون نمی‌توان منکر وجود شد بدیهی است که وجود همان خدا است. خدا را نباید در کون و مکان جستجو کرد، بلکه خداوند موجد تمام وجودات است. حقیقت همان‌طور که در قرآن نیز به آن اشاره شده یکی از اسماءالله است.
جل شانه، خدای را ضد نیست باشدش ضد خدای موجد نیست
بر فلک می دیدمش موجود بس در زمین موجد به هر صاحب نفس
زانکه آن کش وجود نیست به خود موجدی بایدش به حکم خرد
از روی اشارت خطاب با اهل تحقیق میرود که کمال عزّت ما مستغنی است از لم یکن ثم کان. خداوندی ما را از نبود بسی بود پیوندی در نیاید. وحدانیت ما را موجدی در می‌نباید. هستی ما را مقوّی درنباید. کبریاء ما را عزّت ما شناسد، عزّت ما را احدیّت ما داند.
موجد ممکنات و مظهر کون مظهر ذات کبریاست علی
ز آب و خاک میخانه مرا ایجاد فرمودند زهی جام و زهی باده زهی موجد زهی موجد
علی عالی اعلی، حق مطلق، که مدام ظاهر از عارض او موجد شمس ازل است
چون موجد آزادی ما قانون است ما محو نمی شویم تا قانون است
آن برتبت، موجد لوح و قلم و آن بجانبازی، ز جانبازان علم
و ما بیان کردیم که مردم جوهری است لطیف (و) پذیرای علم است و مر عین او را پیش از این که اندر عالم جسم آید حالی نیست از احوال البته و مر او را مکان نیست البته، بل (که) ظهور او از نفس کلی است که از مکان بی نیاز است، و لیکن نشاید گفتن مر تقریب علم را به نفس پذیرندگان، که مردم پیش از آنکه اندر این عالم آید اندر ذات نفس کلی است بی هیچ صورتی (و حالی، چنانکه فرزندان اندر نفس پدر و مادر خویش اند بی هیچ حال و صورتی، و مردم از راه این عالم همی به عالم نفسانی شود و اندر این عالم مر او را از بهر پذیرفتن صورتی علمی آرند تا بدان صورت مر نعمت های عالم نفسانی را بیابد. و بدان روی که آنچه مر او را صورتی و حالی نباشد او معدوم باشد، اگر گوییم: نفس مردم به جود و قدرت موجد حق همی از عدم سوی وجود شود، نیز روا باشد.)