معنی کلمه موته در لغت نامه دهخدا
موتة. [ ت َ ] ( ع اِمص ، اِ ) بیهوشی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || صرع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نوعی از جنون. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نوعی است از دیوانگی. ( مهذب الاسماء ). دیوانگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دیوانگی و جنون. ( ناظم الاطباء ).
مؤتة. [ م ُءْ ت َ ] ( اِخ ) موتة. جایی در مشرق دمشق که شمشیر در آنجا می ساختند و جعفر طیار در آنجا شهید گردید. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نام زمینی است به مشارف شام در دوازده میلی اذرح که یکی از جنگهای اسلام در زمان پیغمبر در آنجا انجام گرفت و جعفر طیار و زیدبن حارثة در آنجا شهید شدند. ( یادداشت مؤلف ). دیهی است از دیه های بلقا در حدود شام. گویند از نواحی شرقی شام می باشد در دوازده میلی اذرح ؛ قبر جعفربن ابیطالب و زیدبن حارث و عبداﷲبن رواحة در این مکان واقع شده و هریک بنایی مستقل دارد. ( از معجم البلدان ). || نام یکی از جنگ های اسلام است به زمان پیغمبر ( ص ) که میان سپاه مسلمین و سپاه هرقل که در سال هشتم هجرت در محلی به همین نام اتفاق افتاد. و جعفر طیار و زیدبن حارثه و عبداﷲبن رواحه در آن به شهادت رسیدند. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به موتة ( یکی از غزوات ) شود.
موته. [ ] ( هندی ، اِ ) به هندی سعد است. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به سعد شود.
موته. [ ت َ ] ( اِخ ) زمینی است به شام. ( منتهی الارب ،ماده م وت ). و رجوع به مؤته ( از ماده م ٔت ) شود.
موته. [ ت ِ ] ( اِخ )دهی است از دهستان مرکزی بخش میمه شهرستان کاشان واقع در 42 هزارگزی شمال باختری میمه با 300 تن سکنه.آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. مزرعه آب باریک جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).