مواطن
معنی کلمه مواطن در فرهنگ معین
معنی کلمه مواطن در فرهنگ عمید
معنی کلمه مواطن در فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع موطن وطنها میهن ها.
معنی کلمه مواطن در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مَوَاطِنَ: موطنها - عرصه ها (کلمه مواطن جمع موطن و بمعنای جائی است که انسان در آن سکونت نموده ، و آن را وطن خودش قرار میدهد . )
معنی کَثِیرَةٌ و کَثِیرٍ: بسیار زیاد (منظور از کلمه کثیر در قرآن از عدد هشتاد (در عبارت "لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة و عدد مواطنی که خدای تعالی مسلمین را (در جنگ ها )یاری نمود طبق روایتی از امام هادی هشتاد مورد بوده است )تا عددی است که از شمار بیرون باشد .
ریشه کلمه:
وطن (۱ بار)
«مَواطِن» جمع «مَوْطِن» به معنای محلی است که انسان برای اقامت دائمی یا موقت انتخاب می کند. ولی یکی از معانی آن میدان های جنگ می باشد به تناسب این که جنگجویان مدتی کوتاه یا طولانی در آن اقامت می کنند.
(بروزن فلس) اقامت. چنانکه در قاموس و اقرب هست «وَطَنَ بِالْمَکانِ وَطْناً: أَقامَ» وطن (به فتح و - ط) محل اقامت انسان و مقر انسان، و هر مکانیکه انسان برای کاری در آن مانده است جمع آن مواطن میباشد . مراد از مواطن مشاهد و مواقف جنگهاست. خداوند شما را در بسیاری از مواضع مخصوصا در روز حنین (جنگ معروف حنین) یاری کرد. در سفینة البحار «وطن» مینویسد: حر عاملی رحمه الله در مقدمه کتاب امل الآمل نوشته: خواستیم اول حالات علماء جبل عامل را بنویسیم زیرا روایت شده: «حب الوطن من الایمان» این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید ذکر شده است.