مهمیز
معنی کلمه مهمیز در لغت نامه دهخدا

مهمیز

معنی کلمه مهمیز در لغت نامه دهخدا

مهمیز. [ م ِ ] ( از ع ، اِ ) مهماز. مهمز. مهموز. میخ آهنی که بر پاشنه موزه سواران باشد و این در اصل مهماز بود به قاعده اماله الف را به یاء بدل کردند. ( غیاث ). آهنی به پاشنه کفش نهاده که سوار بدان اسب را سک زند. اسب انگیز. مخیز. ( برهان ). بَرَص. ( برهان ). کُلاّب. ( منتهی الارب ). آهن بن موزه که رایض بر پهلوی اسب می زند. آهن پاشنه که رایض فرا پهلوی اسب زند تا برود :
ببستند زرینه مهمیزها
بخون تیز کرده یک آویزها.ملاعبداﷲ هاتفی.گران شد عنان و سبک شد عنان
فرس خورد مهمیز و دشمن عنان.ملاعبداﷲ هاتفی.اگر مهمیز می سودش براندام
برون می زد از آن سوی ابد گام.ملا وحشی.یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من
مهمیز کله تیز مطلا از آن ِ تو.وحشی.- مهمیز زدن ؛سُک زدن. هی به مرکب زدن با فشردن آهن بن موزه به تهیگاه اسب. فشردن مهمیز فرا پهلوی اسب تا برود یا تند برود. مهمیز کردن. رجوع به مهمیز کردن شود.
- مهمیز کردن ؛ مهمیز زدن. فشردن مهمیز بر دو پهلوی اسب تا برود یا تند برود. مرحوم دهخدا در یادداشتی می نویسد همه لغت نامه های مترجم عربی در معنی حفیف ( مصدر ) می نویسند: «شنیدن آواز اسب وقت دویدن » لکن در یکی از یادداشتها ( شاید از منتخب اللغات باشد ) هست : «شنیدن آواز اسب وقت مهمیز کردن » آیا مهمیز کردن به معنی دویدن است چون فعلاً ما مهمیز را با زدن صرف می کنیم و مقصود فشردن مهمیز است به دو پهلوی اسب. - انتهی.شعر ذیل از طالب آملی نشان می دهد که مهمیز کردن به معنی راندن اسب با فشردن مهمیز بر دو پهلوی اوست. ( یادداشت لغت نامه ) :
به بر باد دهم ذوق گل و گلشن را
رو به آتشکده مهمیز کنم توسن را.طالب آملی.|| مهموز. صیصة. سیخک پای خروس. شوکة الدیک.

معنی کلمه مهمیز در فرهنگ معین

(مِ ) (اِ. ) آلتی فلزی که بر پاشنة چکمه می بندند و هنگام سواری بر تهیگاه اسب می زنند.

معنی کلمه مهمیز در فرهنگ عمید

آلتی فلزی که هنگام سواری بر پاشنۀ چکمه می بندند.

معنی کلمه مهمیز در فرهنگ فارسی

آلت فلزی که هنگام سواری برپاشنه چکمه می بندند، اصل آن درعربی مهمز و مهماز وجمع آن مهامز و مهامیز است
(اسم ) ۱ - آلتی فلزی که برپاشنه چکمه وصل کنند و بوسیله آن اسب را بحرکت و جست و خیزدر آورند . ۲ - استطاله طویل و لوله یی شکلی که در قاعده برخی کاسبرگها و گلبرگها قرار دارد ( مانند گل لادن و گل بنفشه ).این استطاله در انتها تشکیل لوله بن بستی را میدهد که آن را نوش جای گویند و در آنجانوش گل که عبارت از مایع شیرین و معطری است جمع میشود.

معنی کلمه مهمیز در دانشنامه عمومی

مهمیز وسیله ای برای سوارکاری روی اسب و مَرکَب است که در انتهای چکمه سوارکاری قرار دارد و از فلزات ساخته می شود.
مهمیز (جانورشناسی). مهمیز یا خار ( Spur ) یک برآمدگی استخوانی پوشیده شده در غلاف شاخی است که در مکان های آناتومیکی مختلف در برخی از جانوران یافت می شود. برخلاف پنجه ها یا ناخن ها که از نوک انگشتان پا رشد می کنند، مهمیزها یا خارها از بخش های دیگر پا تشکیل می شوند که معمولاً در ارتباط با مفاصلی هستند که انگشتان پا با پا یا پا با استخوان های بلند برخورد می کنند. خارها معمولاً روی پای عقبی یافت می شوند، اگرچه برخی از پرندگان دارای خارهایی در لبه جلویی بال هستند.
معنی کلمه مهمیز در فرهنگ معین
معنی کلمه مهمیز در فرهنگ عمید
معنی کلمه مهمیز در فرهنگ فارسی

معنی کلمه مهمیز در ویکی واژه

آلتی فلزی که بر پاشنة چکمه می‌بندند و هنگام سواری بر تهیگاه اسب می‌زنند.

جملاتی از کاربرد کلمه مهمیز

غمزه را زان گوشه ابرو گشاد دیگرست آن خرام توسن و این جنبش مهمیز هی
گر دیگر از پی تو دوم داد من بده مهمیز کن سمند و بزن تازیانه هم
سوارِ باد چو آتش شود کجا محتاج دگر به نیشِ رکاب است و نوکِ مهمیز است
خسروی دارم که کرده درگه مهمیز او لشگر جانها لگد کوب سم شبدیز او
مهمیز شوق چون بزند بر براق عشق از سدره نطع سازد و از عرش متکا
نمالیده باد صبا موی او نخاریده مهمیز، پهلوی او
ای چشم تو مهمیز جنون وحشیِ رم را ابروی تو معراجِ دگر پایهٔ خم را
چو بر توسن زند مهمیز چرخ افسر نگهدارد ببازد دل قضا ترسد نیارد سر نگهدارد
به‌قدرکوشش عشق ست نعل حسن درآتش صدای ثیشهٔ فرهاد مهمیز است‌گلگون را
اگر مهمیز میسودش بر اندام برون می‌زد از آن سوی ابد گام