مهموم

معنی کلمه مهموم در لغت نامه دهخدا

مهموم.[ م َ ] ( ع ص ) اندوهگین. ( غیاث ). محزون. دلتنگ. حزین. غمین. غمنده. غمگن. غمگین. اندوهکن. مغموم. دل افگار. گرفته. گرفته خاطر. غمزده. || گداخته.

معنی کلمه مهموم در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) اندوهگین ، غمگین .

معنی کلمه مهموم در فرهنگ عمید

اندوهگین، دلتنگ.

معنی کلمه مهموم در فرهنگ فارسی

اندوهگین، دلتنگ
( اسم و صفت ) گرفته اندوهگین مغموم غمزده .

جملاتی از کاربرد کلمه مهموم

مراض نحن لیس لنا طبیب و مهمومون لیس لنا حبیب
در چنان حالتی ز نان محروم بی‌زوار و برهنه و مهموم
کافی هم خاطر مهموم شافی درد بی‌دواست علی
زیتون(؟) حکیم مردی را دید که بر ساحل دریائی سخت مهموم و محزون بود و بر دنیا تأسف همی خورد. وی را گفت: ای جوان، اگر در اوج بی نیازی به دریائی بودی و کشتی ات بشکسته بود و نزدیک بود که هلاک شوی، آیا آرزومند نبودی که هر چه داری از دست رود و نجا یابی؟ گفت: بلی.
تو خوانده نامه ی هر روزه ی من و، غافل زمن ؛ که روز و شبم بیتو هایم و مهموم