مهمانسرای

معنی کلمه مهمانسرای در لغت نامه دهخدا

مهمان سرای. [ م ِ س َ ] ( اِ مرکب ) مهمان سرا. سرا و خانه پذیرایی از مهمانان :
چون به درگه کشید صف سپهش
کرد مهمانسرای بارگهش.نظامی.ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزی کم
ز التفات به مهمان سرای دهقانی.سعدی.روان شد به مهمان سرای امیر
غلامان سلطان زدندش به تیر.سعدی ( بوستان ).شنیدم که یک هفته ابن السبیل
نیامد به مهمانسرای خلیل.سعدی ( بوستان ).رقیبان مهمانسرای خلیل
به عزت نشاندند پیر ذلیل.سعدی ( بوستان ). || رباط. ( منتهی الارب ). آنجا که به مسافران و فقیران و مسکینان طعام دادندی مانند مزارات و لنگرها و خانقاهها :
سزد آنکه ماند پس از وی بجای
پل و برکه و خوان و مهمانسرای.سعدی ( بوستان ).|| مهمانخانه. فندق. فنتق. || کنایه از دنیاست.

معنی کلمه مهمانسرای در فرهنگ فارسی

( مهمانسرا ی ) ( اسم ) ۱ - جایی که پیوسته بفقیران و مسکینان طعام دهند ( مانند مزارات و خانقاهها ) لنگر اهل مهمان سرای عالم را لطف عام تومیزبان باشد. ( وحشی بافقی )

جملاتی از کاربرد کلمه مهمانسرای

بود پیش دانای مشکل گشای تو مهمان جهان همچو مهمانسرای
مهمانسرای دنیا خوان گستر نفاق است بر هم خوریم یاران دیگر غذا نداریم
چیست این دلکش بنا؟ مهمانسرایی بهر خلق کز ورودش رنج راحت گشت و، غمگین شاد شد!
مرو بی تکلف به مهمانسرایی که پای تکلف بود در میانه
دور تا از توست در مهمانسرای روزگار کاسه خود سرنگون چون نرگس مخمور دار
رقیبان مهمانسرای خلیل به عزت نشاندند پیر ذلیل
ملک تن را نیست در مهمانسرای روزگار لشکر بیگانه ای غیر از خورش های غریب
چون به مهمانسرای خویش نهد خواجه خوان از برای درویشان
مهمانسرای طبع مرا گاه امتحان روح جریر و اعشی بر خوان نشسته است
دل جدا دیده جدا مهمانسرای آراسته ست تا کجا محمل فرود آری که را مهمان شوی