معنی کلمه مهماندار در لغت نامه دهخدا
مهماندار. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گاودولی بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 4هزارگزی باخترمراغه و 2 هزارگزی باختر راه شوسه مراغه به میاندوآب با 355 تن سکنه. آب آن از چاه و رودخانه لیلان و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
مهماندار. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ایزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ، واقع در 65هزارگزی عجب شیر و 45 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه مراغه به دهخوارقان با 634 تن سکنه. آب آن از قلعه چای و چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
مهماندار. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 4هزارگزی خاور نقده و دو هزار و پانصد گزی جنوب شوسه نقده به مهاباد دارای 147 تن سکنه. آب آن از رود گدار و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).