مهستی

معنی کلمه مهستی در لغت نامه دهخدا

مهستی. [ م َ س ِ / م َ هَِ ] ( اِ مرکب ) مخفف ماه ستی ( ستی مخفف عربی سَیِّدَتی ). ماه خانم. ماه بانو. || از نامهای ایرانی :
داشت زالی به روستای تکاو
مهستی نام دختری و سه گاو.سنائی.ستی و مهستی را بر غزلها
شبی صد گنج بخشی در مثلها.نظامی.دختر اندر شکم پسر نشود
مهستی را که دل پسر خواهد.سعدی.

معنی کلمه مهستی در فرهنگ معین

(مَ هِ یا مَ س ) (اِمر. ) ۱ - ماه خانم ، بانوی بزرگ . ۲ - نامی است از نام های زنان .

معنی کلمه مهستی در فرهنگ فارسی

مرکب ازمه(بزرگ )وستی به معنی خانم، بانو، بانوی بزرگ، بعضی(مه ستی، ماه ستی )گویندیعنی ماه خانم، ماه بانو، ستی مخفف سیدتی
(اسم ) نامی است از نامهای زنان : داشت زالی بروستای چکاو مهستی نام دختری و دو گاو... ( سنائی . کلیله )

معنی کلمه مهستی در فرهنگ اسم ها

اسم: مهستی (دختر) (فارسی، عربی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: mahasti) (فارسی: مَهستي) (انگلیسی: mahasti)
معنی: ماه خانم، ماه بانو، ( فارسی ـ عربی ) ( مَه = ماه، ستی = مخفف سیدتی )، ( اَعلام ) مهستی گنجوی [قرن هجری] شاعره ی ایرانی که بعضی او را معاصر سلطان سنجر و بعضی معاصر سلطان محمود غزنوی دانسته اند، مهستی چنگ و عود را استادانه می نواخت و شهرتش بیشتر به خاطر رباعی هایی است که سروده، دیوانش چاپ شده است، ( فارسی ـ عربی ) ( مَه = ماه + ستی = مخفف سیدتی )، ( در اعلام ) مهستی گنجوی شاعره ی ایرانی که بعضی او را معاصر سلطان سنجر و بعضی معاصر سلطان محمود غزنوی دانسته اند، مه ( فارسی، ماه ) + سیتی ( عربی، سیدتی ) ماه خانم

معنی کلمه مهستی در ویکی واژه

ماه خانم، بانوی بزرگ.
نامی است از نام‌های زنان.

جملاتی از کاربرد کلمه مهستی

خوانند بطنز مهستی را فلکی گویند بطعنه کافرک را محمود
که: ای مکلموت من نه مهستیم من یکی پیر زال محنتیم
ای نقش بند پنهان کاندر درونه ای جان داری هزار صورت جز ماه و جز مهستی
بصد دل بود شه دیوانهٔ او حریف مهستی بد لیک مهرو
گو در سر راه «مهستی» را دیدم کز آرزوی تو جان شیرین میداد
گر ترا مهستی همی باید آنک او را ببر مرا شاید
ز بنفشه ارغوان هم خبری بجست آن دم بگزید لب که مستم به سر تو، ای مهستی
کای مقلموت من نه مهستیم من یکی زال پیر محنتیم
«مهستی» را کلام شیوایت راحت جسم ناتوان بخشد