معنی کلمه مهراس در لغت نامه دهخدا
مهراس. [ م ِ ] ( اِخ ) پدر الیاس و الیاس مرزبان خزر بوده است به روزگار لهراسب شاه :
به مرز خزر مهتر الیاس بود
که پور جهاندیده مهراس بود.فردوسی ( شاهنامه 681/14 ).
مهراس. [ م ِ ] ( اِخ ) پیشرو گروهی از موبدان و دانایان که قیصر روم با باژ و ساو نزد انوشیروان فرستاده است :
گزین کرد از آن فیلسوفان روم
سخنگوی بادانش از پاک بوم...
چو مهراس داننده شان پیشرو
گوی در خرد پیر و در سال نو...
چو مهراس نزدیک کسری رسید
به رومی یکی آفرین گسترید.فردوسی ( شاهنامه 698/41-705 ).