مهدم

معنی کلمه مهدم در لغت نامه دهخدا

مهدم. [ م ُ دِ ] ( ع ص ) ناقة مهدم ؛ ماده شتر سخت آزمند گشن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
مهدم. [ م َ دُ] ( اِ ) پرنده ای است صاحب مخلب و دم او ابلق می باشد و آن را پر تیر سازند. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از جهانگیری ) ( از ناظم الاطباء ) :
گه کنی تیر چرخ را مرغش
گه کنی زاغ شام را مهدم.امیرخسرو ( از جهانگیری ).|| کبوتری که تمام پر او سیاه و دم اوسفید باشد. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج )( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مهدم در فرهنگ معین

(مَ دُ ) (اِ. ) ۱ - پرنده ای است صاحب مخلب و دم او ابلق می باشد و او را پر تیر سازند. ۲ - کبوتری که تمام پرش سیاه و دمش سفید باشد.

معنی کلمه مهدم در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پرنده ایست صاحب مخلب و دم او ابلق میباشد و او را پر تیر سازند ( برهان ). ۲ - کبوتری که تمام پرش سیاه و دمش سفید باشد ( برهان ) : [ گه کنی نسر چرخ را مرعش گه کنی زاغ شام را مهدم .] ( جها ) توضیح با ماخذی که در دست بود این دو پرنده را نشناختیم
پرنده ای است صاحب مخلب و دم او ابلق می باشد و آن را پرتیر سازند .

معنی کلمه مهدم در ویکی واژه

پرنده‌ای است صاحب مخلب و دم او ابلق می‌باشد و او را پر تیر سازند.
کبوتری که تمام پرش سیاه و دمش سفید باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه مهدم

برای همین مادر پاکزاد بپرورد و درمهدمان شیرداد
بود در شاخ زمرد مهدم بود در مهد زبرجد خوابم
فرود آر مهدم به درگاه خویش مگردان سر رشته از راه خویش
اگر بودی ز طفلان عقل من بیش نکردی جور این مهدم جگر ریش
سکندر که پرورده مهدم اوست بر او رنگ شاهی ولیعهدم اوست
نشاندی شاد چون طفلان بمهدم زمانی شیردادی، گاه شهدم
بشد در موقع این عید ملی پی بنیان خود رایان مهدم
آن دم هنوز قلعه مهدم حصار بود کاورد عشق بر سر من لشکر بلا