مهابت

معنی کلمه مهابت در لغت نامه دهخدا

مهابت. [ م َب َ ] ( ع اِمص ، اِ ) مهابة. ترس و پرهیز. ( از منتهی الارب ). بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). ترس. ( دهار ). مخافت. ( مجمل اللغة ) :
شیر مبارزی که سرشته ست روزگار
اندر دل مبارز مردان مهابتش.ناصرخسرو.و گر شوند به بیداری آب و آتش مست
برد مهابت دادش خمار از آتش و آب.مسعودسعد.به هیچ تأویل حلاوت عبارت را آن اثر نخواهد بود که مهابت شمشیر را. ( کلیله و دمنه ). روباه... مهابت آواز بشنید. ( کلیله و دمنه ). اگر با متانت قلم مهابت شمشیر مقارن و هم طویله نباشد... ( سندبادنامه ص 5 ).
دیگران کی به پایه تو رسند
پشه را کی بود مهابت پیل.ظهیر.جایی که تیغ قهر برآرد مهابتت
ویران کند به سیل عرم جنت سبا.سعدی.دیدم که مهابت من در دل ایشان بیکران است. ( گلستان ).
دشمن که خواست تانهد انگشت اعتراض
برداشت از مهابتش انگشت زینهار.سلمان ساوجی. || ترسان . ( ناظم الاطباء ). شکوه و عظمتی که در دل مردم ترس و واهمه ایجاد کند. || بزرگی و شکوه و شأن و توقیر و شوکت و وقارو هیبت و عظمت. ( ناظم الاطباء ). بزرگی. فارسیان به معنی شکوه و شأن آرند. ( غیاث اللغات ). بزرگی و فارسیان به معنی عظمت و شکوه استعمال کنند. ( از آنندراج ). اجلال. ( مجمل اللغة ) :
گفتم به گرد مملکتش پاسدار کیست
گفتا مهابتش نه بسنده است پاسبان.فرخی.در ضمیر خویش او را هم مهابتی نیافتم. ( کلیله و دمنه ). مهابتی از مشت زن در دل گرفتند. ( گلستان ).
محبت با خلایق جمع چون گردد بلا باشد
مهابت بیش فیلی را که با زنجیر می آید.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).|| خشم. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || مغلان فیلبان را نیز گویند و حال آنکه بدین معنی هندی و «مهاوه » است به واو، اگرچه تبدیل باء موحده به واو و بالعکس در هر دو زبان درست است لیکن استعمال شرطاست. ( از آنندراج ).
مهابة. [ م َ ب َ ] ( ع مص ) ترسیدن کسی. ( از منتهی الارب ). ترسیدن. هیب.هیبت. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به هیب و هیبت شود.
مهابة. [ م َ ب َ ] ( ع اِمص ) ترس و پرهیز. || بزرگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مهابت شود.

معنی کلمه مهابت در فرهنگ معین

(مَ بَ ) [ ع . مهابة ] (اِ. ) ۱ - بیم ، ترس . ۲ - شکوه ، عظمت .

معنی کلمه مهابت در فرهنگ عمید

۱. سهمگینی، بزرگی و شکوه، شوکت.
۲. [قدیمی] ترساندن.

معنی کلمه مهابت در فرهنگ فارسی

ترساندن ، سهمگینی، بزرگی وشکوه، شوکت
( اسم ) ۱ - شکوه سهمگینی . ۲ - عظمت بلندی : [ چون روباه ضخامت جثه بدید و مهابت آواز ( طبل ) بشنید طمع در بست ... ] ۳ - ترس و بیمی که از دیدن کسی ناشی شود . یا بی مهابت . بدون ترس و بیم : [ و چون مقرر گشت که مصالح دین بی شکوه پادشاهان اسلام نامرعی است و فشاندن آتش فتنه بی مهابت شمشیر آبدار متعذر .. ]

معنی کلمه مهابت در فرهنگ اسم ها

اسم: مهابت (پسر) (عربی) (تلفظ: mahabat) (فارسی: مهابَت) (انگلیسی: mahabat)
معنی: بزرگی، هیبت

معنی کلمه مهابت در ویکی واژه

مهابة
بیم، ترس.
شکوه، عظمت.

جملاتی از کاربرد کلمه مهابت

مردان با مهابت و گردان کامگار میران با سیاست و شاهان نامور
به نفس نامیه گر بنگرد مهابت تو بقم برآید ازین پس به رنگ برگ زریر
قدم ز بیشه برون گر نهد پی نخجیر کند مهابت عدل تو پی به ناخن شیر
دور باش و نیزه و شمشیرها که بلرزند از مهابت شیرها
ز ابروی تو تفاوت بسی است تا شمشیر کجا مهابت موج بلا، کجا شمشیر؟
ز تندباد خزان مهابت تو فتد به خاک پنجهٔ خورشید همچو برگ چنار
شاهی که از مهابت دوران عدل او از چشم باز خون کبوتر فروچکد
جمشید ملک پرور و خورشید نوربخش دریای با مهابت و گردون کامران
غوث الاعظم که از مهابت سهمش سهم حوادث همی شود منقوس
همی نگون شود از بأس و از مهابت شاه به ترک خانۀ خان و به هند رایت رای