معنی کلمه مني در لغت نامه دهخدا
منی. [ م ُ نا ] ( ع اِ ) ج ِ منیة. آرزوها. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) :
خواب دیدم خواجه معطی المنی
واحد کالالف از امر خدا.مولوی.رجوع به مُنیَة و مِنیَة شود.
منی. [ م ُن ْی ْ ] ( ع مص ) منیت به منیاً؛ آزموده شدم به چیزی. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
منی. [ م َ نا ] ( ع اِ ) مرگ.( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تقدیر خدای تعالی. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اندازه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آهنگ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). قصد و آهنگ. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || داری منی دار فلان ؛ یعنی خانه من قبل و محاذی خانه فلان است. ( ناظم الاطباء ).
منی. [ م ِ نا ] ( ع اِ ) آب مرد و زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مدخل بعد شود.
منی. [ م َ / م َ نی ی ] ( ع اِ ) در عربی به معنی آب پشت. ( غیاث ) ( آنندراج ). آب مرد و زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، مُنی . ( ناظم الاطباء ). آب مرد و زن. و قیل هو فعیل به معنی مفعول من منی النطفةفی الرحم ؛ ای قذفها فیه. ج ، مُنْی ْ . ( از ذیل اقرب الموارد ). آب سفید و غلیظ جهنده ای میباشد که اولاد از آن تکوین یابد و پس از دفع آن شهوت زائل گردد و ذَکَر بیفتد و منی زن زرد باشد. ( از کشاف ص 1357 از فرهنگ علوم سجادی ). ترشح خارجی اندام تناسلی نر در جانوران که به صورت ماده نیمه مایع و چسبناک مایل به سفیدی که دارای بویی مخصوص است و در مواقع تحریکات شدید جنسی حیوانات نر، از غده های جنسی ( بیضه ها ) و دیگر غده های وابسته به اندام تناسلی نر خارج میشود. غیر از ترشحات غدد پروستات و غدد کوپر ترشحات مخاط مجاری ناقل منی در ترکیب منی دخالت دارند. خروج منی به واسطه مقاربت یا احتلام ( رؤیاهای جنسی ) یا استمناء انجام میشود. در هنگام تحریکات شدید شهوی منی از راه مجرای ادرار از نوک حشفه آلت به خارج میجهد و خروج آن عملی غیرارادی و انعکاسی است و مرکز انعکاس آن در نخاع کمری است. در منی سلولهای جنسی نر یعنی اسپرماتوزوئیدها وجود دارند و همین اسپرماتوزوئیدها تخمک ( سلول جنسی ماده ) را بارور می کنند و در نتیجه تخم و جنین بوجود می آید. ( از فرهنگ فارسی معین ) :