معنی کلمه منون در لغت نامه دهخدا
- ریب المنون ؛ حوادث روزگار. ( غیاث )( مجمل اللغة ) ( آنندراج ). حوادث دهر و اوجاع آن. ( از اقرب الموارد ).
|| مرگ. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( مهذب الأسماء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : خلقی از نفایات سنان و سیف و بقایای منون و حیف... پیش از من در قفا درآمده. ( نفثةالمصدور چ یزدگردی ص 59 ). || به لغت مراکش قسمی از خربزه. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) بسیار منت نهنده. || زن مالدار که جهت مالش نکاح کنند و او بر شوی بس احسان و منت نهد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
منون. [ م ُ ن َوْ وَ ] ( ع ص ) اسم باتنوین. ( منتهی الارب ). تنوین داده شده. ( آنندراج ) ( غیاث ). به تنوین کرده. تنوین و آن دو ضمه و دو فتحه و دو کسره است که اُن [ اٌ ] و اِن [ ا ] و اَن [ اً ] تلفظ شود. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دارای تنوین. ( ناظم الاطباء ).