منقا

معنی کلمه منقا در لغت نامه دهخدا

منقا. [ م ُ ن َق ْ قا ] ( ع ص ) پاک کرده شده. ( ناظم الاطباء ). مُنَقّی ̍ :
بر گنج نشست کرد حجت
جان کرده منقا و دل مصفا.ناصرخسرو.طاوس بین که زاغ خورد وانگه از گلو
گاورس ریزه های منقا برافکند.خاقانی.رجوع به منقی شود. || مویز که پاک کرده و دانه های آن بیرون کرده باشند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
شد ذهن من و خاطر من تیز و منور
چون خاطرکودک ز منقا و ز پلپل.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 196 ).بخت حسودت سرزده شرب طرب ضایعشده
طفلی است بر روی آمده وز کف منقا ریخته.خاقانی.آب ابر است کزو شوره فرات انگارند
تاب مهر است کز او غوره منقا بینند.خاقانی.رجوع به مُنَقّی ̍ شود.
- مویز منقا ؛ مویز هسته برآورده. ( ناظم الاطباء ) : بگیرند مویز منقای دانه بیرون کرده سی عدد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).سفستان صد عدد مویز منقای دانه بیرون کرده سی درمسنگ.( ذخیره خوارزمشاهی ). مویز منقا اندر این باب نافع باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و مویز منقای دانه بیرون کرده با پسته و مغزبادام می خورد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
|| نام قسمی انگور. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || پوست نازک.
- بادام منقا ؛ قسمی از بادام پوست نازک. ( ناظم الاطباء ). نام قسمی بادام با پوست سخت نازک. بادام تنک پوست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به منقی شود.

معنی کلمه منقا در فرهنگ معین

(مُ نَ قّ ) [ ع . منقی ] (اِمف . ) پاک شده .

معنی کلمه منقا در فرهنگ عمید

پاک شده، برگزیده، پاکیزه شده.

معنی کلمه منقا در فرهنگ فارسی

پاک کرده شده . یا مویز که پاک کرده و دانه های آن بیرون کرده باشند .

معنی کلمه منقا در ویکی واژه

پاک شده.

جملاتی از کاربرد کلمه منقا

حکم او فلک را شده منقاد امر او را جهان شده تابع
دل بلبل به این نالیدن آسایش نمی‌یابد نوای عشق را منقار موسیقار بایستی
طبق روایات سنت اسلامی، محمّد در مکه و در سالی معروف به عام‌الفیل یا سال فیل که برابر با سال ۵۷۰ میلادی است به دنیا آمد. دانشمندان غربی این تاریخ را حداقل تاریخ تقریبی تولد او به‌شمار می‌آورند و برخی سال ۵۶۸ یا ۵۶۹ را سالی می‌دانند که محمّد، زاده شده‌است. در این سال که ابرهه می خواست حمله کند و کعبه را نابود کند، به باور مسلمانان بادستور الهی پرندگان آسمان به نام ابابیل با سنگ هایی که بر منقار داشتند،آنان را هلاک کردند.
به گفتهٔ ابن‌هشام، خداوند پرندگانی همانند پرستو را از دریا بر آن‌ها فرستاد که هر یک سه سنگ با خود حمل می‌کردند: یک سنگ در منقار و دو سنگ در پاهایشان بود. سنگ‌ها به اندازه نخود و عدس بود و به محض برخورد به اصحاب فیل، آن‌ها را نابود می‌کرد.
در داستان‌های هری پاتر نیز به هیپوگریف‌ها اشاره شده‌است که معروفترین آنها، باک‌بیک یا کج‌منقار، حیوان خانگی هاگرید است.
در سال ۱۰۳۷ ق شاه عباس تصمیم به تسخیر بصره گرفت، از همین رو امام‌قلی خان را به این کار مأمور ساخت. وی با سپاهیانش روانه گردید و در راه نیز امرای لرستان و کردستان با سپاهیانشان به امام‌قلی خان پیوستند. آن‌ها در راه خود به بغداد، اعراب مسیر را مطیع و منقاد نمودند و چون به بصره رسیدند بیشتر مردم آن به تسلیم و اطاعت راغب شدند. اما عثمانیان در بغداد حصاری شدند. آن‌ها در فکر تسلیم شدن بودند که خبر درگذشت شاه عباس به امام‌قلی خان رسید و مجبور به بازگشت و ترک تسخیر بغداد شد.
ملک‌پور همچنین نویسندهٔ کتاب «صندلی برای نشستن» «تاریخ‌نگاری گروه هومان» و «منقار در گوشت بی‌مهره» است. از مجموعه‌های منتشر شدهٔ دیگر او می‌توان به «چشم مسلح»، «گوشه‌بازی»، «بستنی» و «کتاب‌خور» اشاره کرد. او همچنین با اسم مستعار پرند شوشتری دفتر شعر «دستی‌ست که بر گردن یاری بوده‌است» را به چاپ رسانده‌است.
حوض «چشمه طاووس» حوض وضو را تشکیل می‌داد و خادمی آن را اداره می‌کرد که زائده را می‌کشید و منقار طاووس را جایی قرار می‌داد که به مکانیزم اجازه دهد آب را در حوضچه جلوی کاربر آزاد کند.
پیکره‌های مذکر یا مؤنث معمولاً پوزه حیوان مانند یا منقار دارند.
درین بستان بود طبع من آن طوطی که می‌ریزد به جای شهد زهر و جای شکر خون منقارش
از خموشی پرده ‌دار شوخی حسن است عشق می‌کند بلبل نهان در غنچهٔ منقار گل
برای نمونه، در کاکائی نقره‌ای، جوجه‌ها با نوک زدن به منقار مادر از آن ماهی قی شده می‌خورند. منقار این پرنده زرد یکدست است و در نیمهٔ پایینی آن روی زمینهٔ زرد، یک لکهٔ قرمز وجود دارد. در این وضعیت یک مداد که قرمز رنگ؛ از نمونهٔ واقعی نازک‌تر و در قسمت راس سه نوار سفید داشته باشد برای جوجه‌های بی‌تجربه محرکی فوق‌طبیعی است.
سخن حجت مرغی است که بر دانا پند بارد همه از پرش و منقارش
شکایت نامه آن روی چون گل بود در دستم قلم در ناله چون منقار بلبل بود در دستم
لاله اندر بوستان چون طوطی خفته ستان بر سر منقار خون و بر بن منقار قار
روز گلگشت تو عطر آمیز می آید نسیم بسکه می ریزد همای چترت از منقار مشک
غنچه منقار بلبل عاقبت گل می کند ناله های او نسیم صبح و باغ دلگشاست
سرش سبز رنگست و دُمّش دراز به چنگال و منقار مانندِ باز
دُم‌جُنبانَک یا دم‌بِشْکَنَک پرندگانی دانه‌خوار و حشره‌خوار با منقاری کوتاه، مخروطی و قوی، و پر و بالی رنگارنگ هستند.