معنی کلمه منفی در لغت نامه دهخدا
گر به منفی جانب فردوس می رفتم ز طوس
در نظر فردوسم از بجنورد نیکوتر نبود.ملک الشعرای بهار.
منفی. [ م َ فی ی /م َ ] ( ع ص ) نیست کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || نفی شده. مقابل مثبت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- جواب منفی ؛ پاسخ غیرمثبت.
- فعل منفی ؛ فعلی که مسبوق به ادات نفی باشد: نپسندید. نمی رود.
|| نفی کرده شده و دورکرده شده و رانده شده و اخراج بلدشده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). تبعیدشده. نفی بلدشده. تبعیدی. || عدد غیرمثبت. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- عدد منفی ؛ عددی که از صفر کوچکتر باشد و با نشان ( - ) نوشته شود، مثلاً 7-. ( از فرهنگ اصطلاحات علمی ).
|| نزد علمای عربیت خلاف موجَب. ( از اقرب الموارد ).