معنی کلمه منفق در لغت نامه دهخدا
«صادقین » بوبکر بود و «قانتین » فرخ عمر
( ( منفقین ) ) عثمان ، علی ( ( مستغفرین ) ) آمد به هم.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 198 ).منعم منفق سخی... شهاب الاسلام والمسلمین... ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 297 ).
کای خدایا منفقان را سیر دار
هر درمشان را عوض ده صدهزار.مولوی.|| آنکه به زودی و آسانی آراسته میکند متاع و کالای خود را. ( ناظم الاطباء ).
منفق. [ م ُ ف َ ] ( ع ص ) منفق علیه ؛ کسی که قانوناً استحقاق اخذ نفقه را از دیگری دارد. واجب النفقه. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
منفق. [ م ُ ف َق ق ] ( ع ص ) گشاده. ( آنندراج ). گشاده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به انفقاق شود.