معنی کلمه منفعت در لغت نامه دهخدا
از منفعت دریا وز مردم دریا
بسیار که و پیش خرد منفعتش مه.منوچهری.در بسیارش مضرت اندک نیست
در اندک او منفعت بسیار است.ابوعلی سینا.اندر او خیر نیست مضرت هست منفعت نه.
( الابنیه چ دانشگاه ص 212 ).
منفعت خویش از آن میان بجوی. ( قابوسنامه چ نفیسی ص 22 ). بدان نزدیک باشد که مردم را به منفعت نزدیک گرداند. ( قابوسنامه ایضاً ص 22 ). نه من منفعت همه از دوستان یابم. ( قابوسنامه ایضاً ص 23 ).
نیاید آن نفع از ماه کآید از خورشید
اگرچه منفعت ماه نیست بی مقدار.ابوحنیفه اسکافی.ایزد یکی درخت برآورد بس شریف
از بهر خیر و منفعت خلق در عرب.ناصرخسرو.بی سود بود هرچه خورد مردم در خواب
بیدار شناسد مزه از منفعت و سود.ناصرخسرو.پس حاسّتی که اندر آن مر او را منفعت بیشتر است شریفتراست. ( زادالمسافرین ناصرخسرو چ برلین ص 16 ). شرف آن بر یکدیگر به منفعتها و مضرتهاست. ( زادالمسافرین ناصرخسرو ایضاً ص 16 ). منفعت آن نیز چنان ظاهر نیست که منفعت حجامت. ( کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 825 ). منفعت آن نادر بود. ( کیمیای سعادت ایضاً ص 826 ). صواب و منفعت وی در دین و دنیا در آن است که چیزی فراوی دهد. ( کیمیای سعادت ایضاً ص 83 ).
از سراب آبگون کس را نباشد منفعت
زآنکه اندر شأن بدخواهان او آمد سراب.امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 75 ).تویی آن شاه که بی نام تو و دیدن تو
برود فایده و منفعت از سمع و بصر.امیر معزی ( ایضاً ص 217 ).آن را عمده هر نیکی... و راهبر هر منفعت و مفتاح هر حکمت می شناسند. ( کلیله و دمنه ). هیچ خدمتکار اگرچه فرومایه باشد از... جذب منفعتی خالی نماند. ( کلیله و دمنه ). از غایت نادانی است طلب منفعت خویش. ( کلیله و دمنه ).
ورنه بگذار ز آنکه می گذرد
خیر چون شر و منفعت چون ضر.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 148 ).چون بخت جوان و خرد پیر گشادند
بر منفعت خلق در دست و زبان را.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 8 ).انده بمرد و مفسدت او ز دل گذشت