منعطف

معنی کلمه منعطف در لغت نامه دهخدا

منعطف. [ م ُ ع َ طِ ] ( ع ص ) خم گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). خمیده و خم گرفته و دولاشده. ( ناظم الاطباء ). || برگردنده. ( غیاث ) ( آنندراج ).
- منعطف کردن ؛ برگردانیدن. متوجه ساختن : پدر و دختر گفتند مگر اختر سعد عنان عاطفت پادشاه ، سوی ما منعطف کرد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 22 ).
منعطف. [ م ُ ع َ طَ ] ( ع اِ ) منعطف الوادی ؛ خم رودبار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه منعطف در فرهنگ معین

(نُ عَ طِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خم گیرنده ، خمیده .

معنی کلمه منعطف در فرهنگ عمید

خمیده، خم شده.

معنی کلمه منعطف در فرهنگ فارسی

خمیده، خم شده، خم وپیچ رودخانه، جائی که راه کج شودوبه سمت دیگرپیچ بخورد
( اسم ) خم گیرنده خمیده .

جملاتی از کاربرد کلمه منعطف

فری‌هند برنامه‌ای منعطف برای طراحی صفحات (به ویژه از نسخه ۴ که امکان کار با چند صفحه در یک پرونده به آن اضافه شد) همراه با امکانات گسترده برای ساخت اشکال برداری برای چاپ و صفحات وب بود.
تویی که رایض اقبال کرده در هر کار عنان عزم ترا منعطف بصوب ثواب
در این حالت کاوشگر دستگاه اکوکاردیوگرافی که به انتهای یک لوله منعطف متصل شده از راه دهان وارد مری شده و از راه مری ساختمان‌های پشت قلب بررسی می‌شود..
بشنو سرّی از اسرار بسم اللَّه بسم در اصل باسم بوده، الف راست بود و شکل وی مستقیم و با در نهاد خود منحرف و منعطف، الف در لوح اوّل بود و با ثانی، چون در آیت تسمیت آمد. با اوّل گشت و الف ثانی فرا تو مینماید که کار الهی نه بر وفق مراد تو بود تو یکی را اوّل داری و من آخر گردانم. تو یکی را آخر داری و من اوّل گردانم. اشارتست که من یکی را بفضل بپذیرم یکی را بعدل ردّ کنم تا بدانی که کار بعدل و فضل ما است نه بهنجار عقل شما. الف که اوّل است ثانی گردانم و با که ثانی است فرا پیش دارم و صدر کتاب و خطاب خود بدو سپارم و کسوت و رفعت الفی درو پوشانم، تا جهانیان دانند که منم که یکی را برکشم و یکی را فرو کشم.