منطبع
معنی کلمه منطبع در فرهنگ معین
معنی کلمه منطبع در فرهنگ عمید
۲. چاپ شده.
معنی کلمه منطبع در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - نقش شونده نقش شده : [ خسرو از غایت رعیت پروری و داد گستری که طبع او بر آن منطبع بود نخواست که جزئیات احوال رعایا ... برو پوشیده بماند ... ] ( مرزبان نامه .۱۳۱۷ .ص ۲ ) ۵ - ۱۷۴ - چاپ شده طبع شده
جملاتی از کاربرد کلمه منطبع
منطبع دروی صور یا منعکس از وی شعاع همچو رای وروی دارای سکندر چاکراست
چو در قلبت صورها منطبع شد تجلی حقایق ممتنع شد
گاه مجرد می شود گه منطبع گاه واصل می شود گه منقطع
بود سرالقدر علمش بهر عین کز و شد منطبع احوال کونین
از خجالت در طبایع را در محاجات منطبع یابی
المنطبعه فیالفارس یا فارس، نام اولین روزنامه استان فارس است.
خدای خواست که این نسخه منطبع گردد شوند منتفع از فیض واوصغار و کبار