معنی کلمه منضود در لغت نامه دهخدا
کنند بر سرتو در شاهوار نثار
از آن درخت کجا طلح او بود منضود.امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 135 ).نور طلح منضود و سدر مخضود است. ( منشآت خاقانی چ محمدروشن ص 275 ).
- لؤلؤ منضود ؛ مروارید منظوم. دُرِّ منضد :
راوی روشندل از عبارت سعدی
ریخته در بزم شاه لؤلؤمنضود.سعدی.رجوع به ترکیب «دُرِّ منضد» ذیل منضد شود.