معنی کلمه منشی در لغت نامه دهخدا
ذهن پاک تو ناطق وحی است
نوک کلک تو منشی ظفر است.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 64 ).اول دبیری که آن نوشت عبدالجبار مهدی بود منشی دیوان خاص. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 175 ).
ای منشی نامه عنایت
بر فتح و ظفر ترا ولایت.نظامی.تیر کو ناظر دیوان قضا و قدر است
از مقیمان در منشی دیوان تو باد.عبید زاکانی.مدح تو خواهم نه همچون شاعران و منشیان
دارد از آوای زاغان طوطی طبعم ابا
چیست شغل شاعران تنسیق اوصاف و نعوت
چیست دأب منشیان تلفیق القاب و کنا.جامی.مبانیش چو مقالات منشیان شایع
معانیش چو خیالات شاعران نادر.جامی.- منشی چرخ ؛ منشی فلک :
منشی چرخ اگر شنود نام عذب او
رنج دلش به ناله و افغان درآورد.ابن یمین.منشی چرخ با همه دانش ز طبع تو
دایم در استفادت شعر و ترسل است.ابن یمین.رجوع به ترکیب منشی فلک شود.
- منشی حضرت ؛ کاتب و نویسنده حضور بزرگی : شیخ جلیل ابوالقاسم در ایام امارت سلطان به خراسان منشی حضرت بود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 362 ). رسالات بهاءالدین بغدادی منشی حضرت خوارزم که به رسالات بهائی معروف است. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 4 ).
- منشی سپهر ؛ منشی فلک :
فروشود به زمین منشی سپهر ز رشک
چو بر سپهر فرازد لوای انشی را.ابن یمین.