معنی کلمه منسک در لغت نامه دهخدا
منسک. [ م َ س ِ / س َ ] ( ع اِ ) قربانگاه. ( ترجمان القرآن ). آنجا که قربان کنند در حج. ج ، مناسک. ( مهذب الاسماء ). قربانی جای. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جای قربانی حاجیان. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || طاعتگاه. ( دهار ). جای عبادت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عبادتگاه.( غیاث ) ( آنندراج ). || روش عبادت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ذات عبادت. ( منتهی الارب ). خود عبادت. ج ، مناسک. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). منسک مصدر «نسک ﷲ» است ؛ یعنی قربانی کردن لوجه اﷲ پس از آن این لفظ را در مورد هر عبادتی استعمال کردند و از آن پس این لفظ عام به عبادت خاص حج مخصوص و مشهور شد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || جای الفت گرفته. ( منتهی الارب ). مکان مألوف. ( اقرب الموارد ). || این کلمه در اقبال نامه نظامی چند جای آمده :
به مغرب گروهی است صحراخرام
مناسک رها کرده ناسک به نام
به مشرق گروهی فرشته سرشت
که جز منسکش نام نتوان نوشت
گروهی چو دریا جنوبی گرای
که بوده ست هابیلشان رهنمای
گروهی شمالیست اقلیمشان
که قابیل خوانی ز تعظیمشان
چو تو بارگی سوی راه آوری
گذر بر سپید و سیاه آوری
ز ناسک به منسک درآری سپاه
ز هابیل یابی به قابیل راه.( اقبالنامه چ وحید ص 139 ).زدم گردن فور قتال را
گرفتم به چین جای چیپال را
ز قابیل و هابیل کین خواستم
ز ناسک به منسک ره آراستم.( اقبال نامه ایضا ص 243 ).مرحوم وحید در حاشیه ص 138 اقبالنامه چنین آرد:... یعنی در طرف مغرب عالم گروهی هستند صحراگرد که منسک و جایگاه نسک و عبادت را ترک کرده و بیابانگرد شده و نام آنان ناسک است و در مشرق طایفه دیگری هستند که فرشته سرشت و پاک خوی می باشند و به سبب خوی پاک آنان رامنسک و پرستشگاه عالمیان باید نام نهاد و در جنوب طایفه ای از نژاد هابیل... که هابیل به جنوب آنان را راهنما بوده و در شمال طایفه ای از نژاد قابیل هستند که چون تو روی به راه آری همه مسخر و مطیع می شوند. این بیان و تقسیم بر حسب اخبار است. - انتهی. در تاریخ گزیده چ لیدن ص 558 آرد: از پسران او ( یافث ) ترک جد ترکان است و منسیک ( کذا ) جد مغولان. و در حبیب السیرچ خیام آرد: از وی ( یافث ) هشت پسر یادگار ماند بدین ترتیب... منسک... اما منسک که او را منشج نیز گویند به صفت مکر و تزویر اتصاف داشت و در کنار دیار بلغارعلم اقامت می افراشت... منسک را پسر بود غزنام و تمام حشم قوم غز که... از نسل آن پسر پیدا شدند... ( حبیب السیر ج 3 ص 5 ). ترکمان طایفه ای را گویند که از نسل منسک بن یافث پدید آمده اند. ( حبیب السیر ایضاً ص 9 ). با این همه احتمال تحریف کلمه و خلق معانی بر پایه گمان فراوان وجود دارد.