معنی کلمه منزلت در لغت نامه دهخدا
ایا به مرتبت و قدر و جاه افریدون
ایا به منزلت و نام نیک اسکندر.فرخی.درخواست می کند امیرالمؤمنین از خداوند تعالی که صاحب منزلت سازد امام پاک القادر باﷲ را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311 ). اگر همه را توانگر گردانیدی توانستی و لکن دو گروه از آن کرد تا منزلت و شرف بندگان پدید آید. ( قابوسنامه چ نفیسی ص 15 ).
زیر دست لشکری دشمن شناس
کان به جاه و منزلت زین برتر است.ناصرخسرو.با همت و محل تو از قدر و منزلت
بگذشت از آنکه شرح توان داد کار ملک.مسعودسعد.هست بدان منزلت که مجلس او را
ماه و ستاره سزد نهالی و مسند.امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 187 ).ای افتخار عالم از اقبال و منزلت
وی در نوال و مکرمت از عالم اختیار.امیر معزی ( ایضاً ص 309 ).چون روزگار منزلت بخت او بدید
او راجمال دوده و فخر تبار یافت.امیر معزی ( ایضاً ص 110 ).همی ز منزلت و جاه من سخن گویند
به هر کجا که در آفاق مجمعالشعراست.امیر معزی ( ایضاً ص 83 ).در اصطناع گاو و افراشتن منزلت او شیر را عاری نمی بینم. ( کلیله و دمنه ). در انواع علوم به منزلتی رسید که هیچ پادشاه پیش از وی آن مقام را در نتوانست یافت. ( کلیله و دمنه ).جماعتی از بهر حطام دنیا و رفعت منزلت میان مردم دل در پشتیوان پوسیده بسته. ( کلیله و دمنه ). اتفاق کردند که او را استحقاق و اهلیت این منزلت هست. ( کلیله و دمنه ).
هستی سزای منزلت هم ابتدا هم آخرت
آری عزیز مملکت هستی تو ملکت را نسب.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 40 ).بنمای جمال خویش و بفزای
در منزلت و مقام عاشق.سنائی ( ایضاً ص 458 ).روی تو از دل ببرد منزلت و قدر و ناز
موی تو از جان ببرد توش و توان و هوس.سنائی ( ایضاً ص 447 ).ایزد عزّ و علا پادشاه وقت را این منزلت کرامت کرده است... تا بر سنن ملوک ماضیه همی رود. ( چهارمقاله ص 6 ).
چه غم خوری که اگر بدسگال تو به مثل