معنی کلمه منذر در لغت نامه دهخدا
مبشران کرم را ندیده هرگز روی
گرفته اند مرا منذران قهر تو تنگ.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 370 ).
در مقدمه جماعتی را از رسولان به نزدیک سلطان فرستاد به تصمیم عزیمت خود به جانب او منذر به انتقام... ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 63 ).
تا که این هر دو صفت ظاهر شود
آن مبشر گردد این منذر شود.مولوی.- ابوالمنذر ؛ خروس. ( ناظم الاطباء ). کنیه خروس زیرا او خفته را بیدار و آگاه کند. ( از اقرب الموارد ).
- امثال :
بات بلیلة ابن منذر ؛ یعنی در شب سخت رسید و مراد از ابن منذر نعمان است که گویند کسری وی را در پای پیل کشت. ( منتهی الارب )؛ یعنی شبی سخت گذرانید. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
منذر. [ م ُ ذَ ] ( ع ص ) بیم داده شده. ترسانیده : و اغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا فانظر کیف کان عاقبة المنذرین. ( قرآن 73/10 ).
منذر. [ م ُ ذِ ] ( اِخ ) یکی از اسماء پیغمبر ما ( ص ) که آن حضرت نیز کفار را از عذاب دوزخ می ترسانیدند. ( غیاث ) ( آنندراج ).
منذر. [ م ُ ذِ ] ( اِخ ) ملقب به المنصور اولین از امرای تجیبی سرقسطه ( 410-414 هَ. ق. ). ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
منذر. [ م ُ ذِ ] ( اِخ ) ابن امروءالقیس بن نعمان ( 507-514 م. ) یکی از ملوک حیره معروف به آل نصر یا آل لخم است. وی را به نام مادرش ابن ماءالسماء نیز خوانند. قباد پادشاه ساسانی ظاهراً به علت امتناع از قبول دین مزدک او را معزول و حارث بن عمرو کندی را به جای وی منصوب کرد، اما انوشیروان حکومت را بدو بازداد. وی در جنگ با رومیها و غسانیهای تحت الحمایه ٔآنها کشته شد. رجوع به آل نصر و ذوالقرنین ( منذربن امرءالقیس ). و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 260 و تاریخ اسلام تألیف فیاض چ 3 ص 38 و اعلام زرکلی ج 3 ص 1069 شود.