منخل

معنی کلمه منخل در لغت نامه دهخدا

منخل. [ م ُ خ ُ / خ َ] ( ع اِ ) آردبیز. ج ، مناخل. ( مهذب الاسماء ). پرویزن. ج ، مناخل. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پرویزن و غربال. ( غیاث ) ( آنندراج ). آنچه بدان چیزی را غربال کنند. این کلمه از وزنهای نادر است که به ضم وارد شده و وزن قیاسی به کسراست زیرا اسم آلت است. ( از اقرب الموارد ) : خرده کافور به منخل سحاب بر اموات عالم فروبیخت. ( سندبادنامه ص 123 ). خاکستر جبه او را به منخل بیخت و زر از آنجا استخراج کرد. ( ترجمه محاسن اصفهان ).
- منخل شعر ؛ الک مویی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
منخل. [ م ُ ن َخ ْ خ َ ] ( اِخ ) شاعری است. و منه لاافعله حتی یؤب المنخل. ( منتهی الارب ). نام شاعری و منه المثل : لاافعله حتی یؤب المنخل ؛ ای ابداًلانه ذهب و لم یرجع و صار مفقودالاثر. ( ناظم الاطباء ). شاعری از «یشکر» است و منه المثل : لاافعله حتی یؤوب المنخل ؛ این کار را نمی کنم تا منخل بازگردد یعنی هرگز. گویند: نعمان ، منخل را به زندان کرد و پس از آن خبر وی به کسی نرسید و بدان جهت به وی مثل زدند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 127 و البیان والتبیین ج 3 ص 207 و عیون الاخبار ج 3 ص 9 و 12 شود.

معنی کلمه منخل در فرهنگ معین

(مُ خَ یا خُ ) [ ع . ] (اِ. ) غربال ، پرویزن .

معنی کلمه منخل در فرهنگ عمید

غربال، پرویزن.

معنی کلمه منخل در فرهنگ فارسی

( اسم ) غربال پرویزن جمع : مناخل .

معنی کلمه منخل در ویکی واژه

غربال، پرویزن.

جملاتی از کاربرد کلمه منخل

سری سقطی گفت، «فردا هر کسی را به انبیا بازخوانند و گویند: یا امت موسی! یا امت عیسی! یا امت محمد! مگر دوستان خدای را که گویند، یا اولیاء الله! بیایید نزدیک خدای تعالی. دلهای ایشان از شادی منخلع شود و در بعضی از کتب انبیاست که بنده من تو را دوست دارم. به حق من که تو مرا دوست داری.
غظیمی پس از کودتای ۲۸ مرداد مدتی فرماندهی لشکر منخل شده گارد را جهت تشکیل مجدد برعهده داشت.