معنی کلمه منحول در لغت نامه دهخدا
هر آن مدیح که خالی بود ز نامت
بودش معنی منحول و لفظ ابتر.مسعودسعد.خود را ز ره مدحت منحول و مزور
مداح نماینده به ممدوح نمایان.سوزنی.خنده زنم چون بدو منحول و سست
سخت مباهات کنند این و آن.خاقانی.غرر سحر ستانید که خاقانی راست
ژاژ منحول به دزدان غرربازدهید.خاقانی.یا توارد خاطر است یا موافقت طبیعت و اگر منحول است کتاب را انتحال عیب نباشد. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 111 ).