منحصر

معنی کلمه منحصر در لغت نامه دهخدا

منحصر. [ م ُ ح َ ص ِ ] ( ع ص ) حصرکرده شده. ( آنندراج ). احاطه شده و محصورشده و محبوس شده و محدودشده. ( ناظم الاطباء ) : زنهارتا گمان نبری که اسماء الهی در آنچه شنیده ای و به تو رسیده منحصر است. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 24 ). هر که واحد را در معرفت خود منحصر داند، به حقیقت ممکورو مغرور است. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 18 ). || شامل شده و گنجیده و شمرده شده. ( ناظم الاطباء ).
- منحصر شدن ؛ شمرده شدن.به حساب آمدن : دل بر آن نهاد که از جیحون بگذرد و به ایلک خان التجا سازد و در عداد خدم و حشم او منحصر شود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 156 ). اگر به گناهی که ندارم اعتراف کنم... در زمره گناهکاران منحصر شده... ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 243 ). تا خود به چه حیلت و کدام وسیلت در جمله ایشان منحصرشوند. ( مرزبان نامه ایضاً ص 253 ). اگر به اختیار طبع... خواهم که در آن جمله آیم و در عدد ایشان منحصر شوم دشوار دست دهد. ( مرزبان نامه ایضاً ص 155 ).
|| مقصور. مختص : یگانگی منحصر به ذات باری است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- منحصر بفرد ؛ یگانه. یکتا. وحید. فرید. بی نظیر. بیمانند. بیمثال. بی شبیه. بی همال. بی قرین. ( یادداشت ایضاً ).
- منحصر شدن ؛ مقصور شدن. مختص شدن. اختصاص داشتن :
منحصر شد رهبری بر ذات او
هست منشور جهان آیات او.اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).

معنی کلمه منحصر در فرهنگ معین

(مُ حَ ص ) [ ع . ] (اِمف . ) انحصار یافته ، محدود و محصور شده .

معنی کلمه منحصر در فرهنگ عمید

انحصار یافته، محدود، محصور.

معنی کلمه منحصر در فرهنگ فارسی

انحصاریافته، محدود و محصور

معنی کلمه منحصر در ویکی واژه

انحصار یافته، محدود و محصور شده.

جملاتی از کاربرد کلمه منحصر

چاره بیهوده نالان منحصر درکشتن است غیر خاموشی ندارد سرمه آواز چراغ
به اینها فتح لنکا منحصر بود سخن کوته حدیثم مختصر بود
نه این مخصوص آن سلطان سر بود نه بر وی خاتمیت منحصر بود
زندگی‌حاصل این آب و هواست منحصر درکرهٔ کوچک ماست
«تبارک» مفسران تفسیر این کلمه بر سه وجه کرده‌اند چنان که در نوبت دوم شرح دادیم و وجوه ثنا بر حق جلّ جلاله بر آن سه وجه منحصرست: اگر گوئیم تبارک ای دام و ثبت من لم یزل و لا یزال، ثنایی است بذکر ذات او و حق او جلّ جلاله.
صنمت چرا نگویم، صمدت چرا نخوانم که تو منحصر به فردی و هزار نام داری
ترا با عفت و حکمت شجاعت هست و زر پاشی در اینها منحصر بینم کمال نفس انسانی
ندانی معنی اطلاقش ار چیست بهستی بین که شییء منحصر نیست
به تعریف پدر شد منحصر حرف تو در مجلس چه خواهی گفت اگر مانند عیسی بی پدر باشی
هر چه موجودست آنرا یافتند اهل حکمت منحصر در ده مقال