معنی کلمه منجنیق در لغت نامه دهخدا
به منجنیق عذاب اندرم چو ابراهیم
به آتش حسراتم فکند خواهندی.شهید بلخی.بیاراست بر هر دری منجنیق
ز گردان روم آن که بد جاثلیق.فردوسی.نیامد بر این باره بر منجنیق
ز افسون تورو دم جاثلیق.
مَنجَنیق
از سلاح های جنگی قدیم. از کهن ترین ماشین های مکانیکی جنگی، که اختراع آن را به چینی ها نسبت می دهند (بین قرن ۵ و ۳پ م). منجنیق عبارت بود از یک تیر چوبی ستبر و محکم که به تسمه یا نواری منتهی می شد و حول محوری می چرخید و با پرتاب سنگ یا الوارهای سنگین یا تنۀ درختان که به نفت یا روغن آغشته بود، قلعه یا باروی محاصره شده را ویران می کردند یا به آتش می کشیدند. این سلاح تا قرن ۱۴م (زمان پیدایش باروت و توپ) در محاصره به کار می رفت. برخی از منجنیق های نیرومند قادر بودند سنگ هایی تا وزن یک تن را به سوی هدف پرتاب کنند. در ایران علاوه بر منجنیق معمولی از سلاحی با همان مکانیسم، به نام کُشکَنجیر برای گشودن قلعه ها به وسیلۀ پرتاب سنگ یا تیرهای بزرگ و یا برای سوراخ کردن باروها استفاده می شد. امروزه به نوعی جرثقیل سنگین وزن نیز منجنیق می گویند.