منجس. [ م ُ ن َج ْ ج ِ ] ( ع ص ) نجس کننده. ناپاک کننده. رجوع به تنجیس شود. || آنکه تعویذ تنجیس بر وی آویزند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کسی که بر وی جهت دفع چشم زخم تعویذ تنجیس آویزند، از قبیل مهره و استخوان مرده و پلیدی و لته حیض و جز آن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تنجیس شود. منجس. [ م َ ج َ ] ( ع اِ ) پوست کوچک که بر شکاف و بریدگی زه نهند. ( از اقرب الموارد ).
معنی کلمه منجس در فرهنگ معین
(مُ نَ جَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) نجس کرده شده .
معنی کلمه منجس در ویکی واژه
نجس کرده شده.
جملاتی از کاربرد کلمه منجس
با هم از حکم دو جنسی رسته چون دو همنجس به هم پیوسته