معنی کلمه منثور در لغت نامه دهخدا
عقل را هرچه دُر منظوم است
زیر پای ثناش منثور است.مسعودسعد.- منثور گردیدن ؛ پراکنده شدن. متفرق گشتن :
گر دهد بدخواه او را روشنایی آفتاب
در هوا اجزای او منثور گردد چون هبا.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ ذبیح اﷲ صفا ص 7 ).
|| در ناسفته. ( ناظم الاطباء ). به رشته نکشیده. مرواریدی که به رشته نکشیده باشند : اًذا رأیتهم حسبتهم لؤلؤاً منثوراً. ( قرآن 19/76 ).
نظم لفظش چو گوهر منظوم
نثر خطش چو در منثور است.ابوالفرج رونی ( دیوان چ چایکین ص 29 ).بنگر که چمن هست پر از عنبر سارا
بنگر که شجر هست پر از لؤلؤ منثور.امیرمعزی.سنگی که بدان دست برد شاه معظم
نشگفت اگر آن سنگ شود لؤلؤمنثور.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 275 ).تا ز دریای طبع هر روزی
بار می بر تو لؤلؤ منثور.امیرمعزی ( ایضاً ص 300 ).مدح تو چون کوه و دریا خاطر طبع مرا
پر ز یاقوت ثمین و لؤلؤ منثور کرد.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 99 ).
نامداری که لفظ و بذله اوست
عقد منظوم و لؤلؤ منثور.عبدالواسع جبلی ( ایضاً ص 224 ).اگرچه لؤلؤ منثور باشد آن به بها
ز طبع بنده بها گیر لؤلؤ منظوم.سوزنی.کشف اسرار می کند به رموز
به رموزی که دُر منثور است.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 68 ).وآنگه از پیرایه عدل تو تا عید دگر
گردن و گوش جهان پرلؤلؤ منثور باد.انوری ( ایضاً ص 102 ).پیوسته مصحف نوشتی به خطی چون در منثور. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 43 ). خواجه محمد رشید از افاضل آن دیار و فضلای نامدار بود... با خطی چون در منثور و شعری چون عقد منظوم. ( لباب الالباب ایضاً ص 93 ).
سزد که خوشه یاقوت منتظم دهیم
به عرض این سخنان چو لؤلؤ منثور.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 377 ).
ز گوهر پاشی دست و زبانش