منتقم

معنی کلمه منتقم در لغت نامه دهخدا

منتقم. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) دادستان. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). انتقام گیرنده و کینه کشنده از کسی. ( غیاث ) ( آنندراج ). کینه کشنده. عقوبت کننده. انتقام کشنده. آنکه پاداش می دهد کارهای بد کسی را. ( از ناظم الاطباء ) : و من أظلم ممن ذکر بآیات ربه ثم أعرض عنها اًنا من المجرمین منتقمون. ( قرآن 22/32 ). ناصر دین اﷲ و حافظ بلاداﷲ المنتقم من اعداﷲ ابوسعید مسعود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب 377 ).
گر منتقم نه ای نه شگفت این بدیع نیست
لازم که کرد علت بر انتقام تو.
ابوالفرج رونی ( دیوان چ چایکین ص 107 ).
نه ای منتقم زآنکه امکان ندارد
چو خلق عدم علت انتقامت.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 99 ).- منتقم جبار ؛ منتقم حقیقی. خدای تعالی : منتقم جبار بعد از الزام حجت اکثرارباب معصیت را به دارالبوار فرستاد. ( حبیب السیر ج 1چ خیام ص 13 ).
- منتقم حقیقی ؛ خداوند عالم. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مدخل بعد شود.
منتقم. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : این فسانه نه از بهر آن گفتم تا تو به همه حال از آن رتبت که داری سپاس خداوند به جای آری و از منعم و منتقم بدانچه بینی راضی باشی. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 278 ). رجوع به ترکیب های مدخل قبل شود.

معنی کلمه منتقم در فرهنگ معین

(مُ تَ قِ ) [ ع . ] (اِ فا. ) انتقام کشنده ، عقوبت کننده .

معنی کلمه منتقم در فرهنگ عمید

انتقام گیرنده، عقوبت دهنده، کینه کش.

معنی کلمه منتقم در فرهنگ فارسی

انتقام گیرنده، عقوبت دهنده، کینه کش
( اسم ) انتقام گیرنده کینه کش جمع : منتقمین . یا منتقم حقیقی . خدای تعالی .

معنی کلمه منتقم در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] منتقم، یکی از القاب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
منتقم، به معنای انتقام گیرنده و یکی از القاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
← روایتی از امام زمان
۱. ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۳۸۴، ح۱.
فرهنگ نامه مهدویت، سلیمیان، خدامراد، ص۴۲۴، برگرفته از مقاله «منتقم».
...

جملاتی از کاربرد کلمه منتقم

و بدان که علاج ترک انتقام این است که تأمل در بدی عاقبت آن در دنیا و آخرت کند و بداند که اگر انتقام آن را به پروردگار حواله کند البته منتقم حقیقی از او انتقام کشد، همچنان که مکرر مشاهده شده و به تجربه رسیده و اخبار و آیات بر آن دلالت دارند.
گر منتقم نه نه شگفت این بدیع نیست لازم که کرد علت بر انتقام تو
فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ، فما قاموا بعد نزول العذاب بهم و لا قدروا علی نهوض و قیل ما استطاعوا من ان یقیموا به فیدفعوه عن انفسهم: وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ ای منتقمین منّا و لا ممتنعین من العذاب.
گمرهان را درین نشیمن بیم خوانم از اسم منتقم به رحیم
در اول هر که او ره بر عدوبست ز تیغ قهر عبالمنتقم رست
در گنهم گاه عفو سوی جنان آورد گه بردم منتقم جانب نیران او
تو عبدالمنتقم بشنو کدام است بر اعداد او شدید الانتقام است
تکیه بر عفو بود این همه گستاخی وی آه اگر منتقمش وانگذارد به عفو
گر بگیرد قاهر است و منتقم می کند از ما سرانجام مهم
تو منتقم نه‌ای از چه از آنکه در همه عمر خلاف تو نه مخالف قضا نکرد از بیم