معنی کلمه منتخب در لغت نامه دهخدا
ز فرزانگی رای تو منتخب
وز آزادگی رسم تو مختصر.عنصری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 45 ).آفتاب مهتران دهر ابومنصور کوست
از کریمان اختیار و از سواران منتخب.قطران ( دیوان چ محمد نخجوانی ص 33 ).از معالی هست کردارت همیشه منتخب
وز معانی هست گفتارت همیشه مستفاد.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 190 ).فکرت بنده چو معنی خوش آورد به دست
طبع زودش بر مدح تو کند منتخبی.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 321 ).مقام منتخبان است و مقصد احرار
مخیم فضلا و مکان اعیان است.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 63 ).
تا در جهان معاقبت روز و شب بود
گردون مطیع صدر اجل منتخب بود.عبدالواسع جبلی ( ایضاً ج ص 78 ).گرچه شیبان در عرب بود از امیران معتبر
ور چه مهران در عجم بود از بزرگان منتخب.عبدالواسع جبلی ( ایضاً ص 33 ).چون هوا تاری شد از ابر سیاه تندباد
چون زمین خالی شد از گلهای خوب منتخب.عبدالواسع جبلی ( ایضاً ص 34 ).بی تو ترتیب شب و روز و مه و سال مباد
که ز سرجمله آن مدت تو منتخب است.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 51 ).در سمر گفتند هر دو منتخب
سرگذشت نیک و بد تا نیم شب.مولوی.مشتغل ماندند قوم منتخب
روز رفت و شد زمان ثلث شب.مولوی.شیخ الاسلام در «عوارف » از آن جمله منتخبی آورده و در این مختصر از آن منتخب ، نبذی و شطری انتخاب کرده شد. ( مصباح الهدایه چ همایی 327 ).
- منتخب گشتن ؛ برگزیده شدن :
آزادگی ز سیرت او گشت منتخب
فرزانگی ز همت او گشت معتبر.عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 188 ).|| رجل منتخب ؛ مرد بددل و مرد عقل رفته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مرد ترسوی عقل رفته. و مؤنث آن منتخبة است. ج ، منتخبات. ( از اقرب الموارد ).
منتخب. [ م ُ ت َ خ ِ ] ( ع ص ) برگزیننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). آنکه برمی گزیند و پسند می کند بهترین چیزی را. ( ناظم الاطباء ). || بیرون کشنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).