منتجب

معنی کلمه منتجب در لغت نامه دهخدا

منتجب. [ م ُ ت َ ج َ ] ( ع ص )برگزیده و مختار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پسندیده و گزیده و مقبول. ( ناظم الاطباء ) :
ناصح ملک شه ایران ایرانشاه آن
که نزاد از نجبا دهر چنو منتجبی.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 320 ).نک عصا آورده ام بهر ادب
هر خری را کو نباشد منتجب.مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 260 ).جمله صحرا را چرد او تا به شب
تا شود زفت و عظیم و منتجب.مولوی ( ایضاً ص 327 ).مشتغل ماندند قوم منتجب
روز رفت و شد زمان ثلث شب.مولوی ( ایضاً ص 408 ).
منتجب. [ م ُ ت َ ج ِ ] ( ع ص ) برگزیننده و انتخاب کننده و پسندکننده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه پوست از درخت بازمی کند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به انتجاب شود.

معنی کلمه منتجب در فرهنگ معین

(مُ تَ جَ ) [ ع . ] (اِمف . ) برگزیده ، اختیار شده .
(مُ تَ جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) برگزیننده ، اختیارکننده .

معنی کلمه منتجب در فرهنگ عمید

برگزیده، پسندیده.

معنی کلمه منتجب در فرهنگ فارسی

( اسم ) برگزیننده اختیار کننده .

معنی کلمه منتجب در ویکی واژه

برگزیده، اختیار شده.
برگزیننده، اختیارکننده.

جملاتی از کاربرد کلمه منتجب

اکبر منتجبی در ادامه بازداشت‌های پس از انتخابات بحث‌برانگیز سال ٨٨، در بامداد ۱۸ بهمن ۱۳۸۹ بازداشت شد و حدود دو ماه در بازداشت بود. او پیش از بازداشت دبیر سیاسی روزنامه اعتمادملی بود که با مدیریت مهدی کروبی معترض انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ منتشر می‌شد. در هنگام بازداشت نیز هفته‌نامه ایران دخت را که متعلق به خانم فاطمه کروبی، همسر مهدی کروبی بود، به همراه محمد قوچانی منتشر می‌کرد.
این مقاله با واکنش شدید حامیان دولت مواجه شد و منتجب‌نیا مدعی شد که مسئولان روزنامه بدون اطلاع وی آن را چاپ کرده‌اند. دستگاه قضایی حکم جلب مدیر مسئول روزنامه را صادر کرد.
شعلهٔ آتش از این روی که گفتم گویی در مقادیر کتابت قلم منتجب است
پس از حصر مهدی کروبی، رسول منتجب نیا به عنوان قائم مقام او، مسئولیت اداره حزب را بر عهده داشت.
او نداند مگر قوامی را کز کسان امیر منتجب است
می گوی دلا منقبت صاحب صفین و اندر عقبش مدح اجل منتجب الدین
هم بنسبت دان وفاق ای منتجب این دو ضد با ادب با بی‌ادب
نجبای جهان شجاعانند به شجاعت در است منتجبی
ناصح ملک شه ایران ایرانشاه آن که نزاد از نجبا دهر چنو منتجبی