معنی کلمه منافق در لغت نامه دهخدا
ای منافق یا مسلمان باش یا کافر به دل
چند باید با خداوند این دو الک باختن.ناصرخسرو.با آل او روم سوی او نیست هیچ باک
برگیرم از منافق ناکس شناعتش.ناصرخسرو.عقل تو ایدر ز بهر طاعت و علم است
پس تو چرایی بد و منافق و طرار.ناصرخسرو.توحید منافقان به زبان است و توحید عام به اعتقاد. ( کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 801 ). به زبان لااله الااﷲ بگوید و به دل اعتقاد ندارد و این توحید منافق است. ( کیمیای سعادت ایضاً صص 799 - 800 ). اول توحید منافق است و آن پوست پوست است. ( کیمیای سعادت ایضاً ص 800 ).
پیش کان پیر منافق بانگ قامت دردهد
غارت عقل و دل جان را هلا آواز ده.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 531 ).عالم پیر منافق تا مرقعپوش گشت
خرقه پوشان الهی زیر یکتایی شدند.سنائی ( دیوان ایضاً 89 ).در دل من ساختی جای خود و چونین سزد
زآنکه در دوزخ بود جای منافق ساخته.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 319 ).
از عقل پرس راه که پیری موحد است
مسپر پی خیال که دزدی منافق است.کمال الدین اسماعیل.یا چون منافقانی پر بند و پیچ پیچ
«خشب مسنَّده » ز برای تو منزل است.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 315 ).
روی جهان را چون دلهای منافقان سیاه کرده بود. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 124 ).
مؤمنان را برد باشد عاقبت
بر منافق مات اندر آخرت.مولوی.در نماز و روزه و حج و زکات
با منافق مؤمنان در برد و مات.