منافر

معنی کلمه منافر در لغت نامه دهخدا

منافر. [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) نفرت کننده و مکروه دارنده و رمنده. ( از ناظم الاطباء ). || مقابل ملایم : غضب قوه ای است در حیوان دفع منافر را، و شهوت قوه جلب ملایم را.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). دوم قوت جنباننده که به تأیید او حیوان بجنبد و بدانچه ملایم اوست میل کنند و از آنچه منافر اوست بگریزد. ( چهارمقاله ص 11 ).

معنی کلمه منافر در فرهنگ معین

(مُ فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - داوری کننده با دیگری در حسب و نسب . ۲ - افتخار کننده . ۳ - در فارسی : رماننده ، نافر، مق . ملائم .

معنی کلمه منافر در فرهنگ عمید

ناخوشایند.

معنی کلمه منافر در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - داوری کننده با دیگری در حسب و نسب . ۲ - افتخارکننده . ۳ - رماننده نافر مقابل ملائم : [ دوم قوت جنباننده که بتایید او حیوان بجنبد و بدانچه ملائم اوست میل کند و از آنچه منافر اوست بگریزد . ] ( چهارمقاله .۱۱ )

معنی کلمه منافر در ویکی واژه

داوری کننده با دیگری در حسب و نسب.
افتخار کننده.
در فارسی: رماننده، نافر؛ م
ملائم.

جملاتی از کاربرد کلمه منافر

و اگر چون وحوش، طبع ایشان از یکدیگر منتفر، و آرای ایشان متفرق بودی، سلسله جمعیت ایشان انجام نپذیرفتی و امر معیشت ایشان منتظم نگردیدی و چون در جبلت ایشان عداوت و کینه و حسد و طمع و انحراف از طریق حق حاصل است و به این جهت بسا بودی که به واسطه اغراض و هواهای خود در مقام ایذای یکدیگر برمی آمدند و به تدریج منجر به دوری و منافرت، که باعث خرابی بلاد است می شد.
منافر گر بود نسبت بغیر است چو نبود غیر صورتها بخیر است
مصور در صورها غیر حق نیست منافر صورتی زان در ورق نیست