معنی کلمه مناع در لغت نامه دهخدا
خویشتن را دوست دارد کافر است
زآنکه او مناع شمس اکبر است مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 313 ).چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر
جام در قهقهه آید که کجا شد مناع.حافظ. || بخیل. ممسک. منه مناع للخیر. ( از اقرب الموارد ).
- مناع خیر. رجوع به ترکیب بعد شود :
چو مناع خیر این حکایت بگفت
ز غیرت جوانمرد را رگ نخفت.سعدی ( بوستان ).- مناع للخیر ؛ آنکه دیگری را از خیرات و کارهای نیک بازدارد و منع کند. ( ناظم الاطباء ). مأخوذاز آیه کریمه مناع للخیر معتد أثیم یا آیه مناع للخیر معتد مریب . مانع خیر: شما چرا مناع للخیر می شوید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).