معنی کلمه منادی در لغت نامه دهخدا
به پند منادی نشد شاه رام
به روز سفید و شب تیره فام.فردوسی.منادی به بازارها آمد و حال بازگفتند. ( تاریخ بیهقی ).
آمد آواز منادی لا فتی الا علی
وآنگهی لا سیف الا ذوالفقار آمد ندا.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 37 ).منادیان شریعت خبر دهند همی
ز طبل و جلجل او خلق را به لیل و نهار.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 248 ).دلیل راهت ابراهیم آزر
منادی ملتت عیسی مریم.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 207 ).به صدا و ندای اسرافیل
که منادی و منهی حشر است.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 65 ).منادیان قدح را به جان زنم لبیک
چون من حریفی لبیک گوی باده بیار.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 620 ).زبان را منادی دروازه دهان... می دارد. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 127 ).
خطیب منابر دعا و منادی جواهر ثنا، هرچه از دارملک پادشاه دورتر افتد... ( منشآت خاقانی ایضاً ص 228 ).
غمزه منادی که دهان خسته بود
چشم سخنگو که زبان بسته بود.نظامی.منادی جمع کرده همدمان را
برون کرده ز در نامحرمان را.نظامی.آن می که منادی صبوح است
آبادکن سرای روح است.نظامی.منادی برآمد به گرد سپاه
که این است پاداش خونریز شاه.نظامی.ندای هیچ نصیحت از منادی خرد نمی شنوی. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 75 ). منادی از عدل پادشاه ندا درداده است. ( مرزبان نامه ایضاً ص 172 ).
شد منادی در محلتها روان
بانگ می زد کوبکو شادی کنان.مولوی.منادی ظهرالنور و بطل الزور. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 91 ). منادی بانگ می زد که سعتر بری بیفتاد و بیخود شد. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 193 ).
- منادی اسلام ؛ کنایه از مقری و مؤذن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).