مناجاتی. [ م ُ ] ( ص نسبی ) آنکه مناجات کند. آنکه با خدای تعالی راز و نیاز کند : مناجاتی خراباتی نگردد که سر جسم تا جان فرق دارد.فروغی بسطامی.رجوع به مناجات شود.
معنی کلمه مناجاتی در فرهنگ فارسی
آنکه مناجات کند . آنکه با خدای تعالی راز و نیاز کند .
جملاتی از کاربرد کلمه مناجاتی
حرف خراباتیان از کرم کردگار ذکر مناجاتیان از غضب داور است
چه رند خراباتی چه شیخ مناجاتی اوصاف ترا هریک گویند به عنوانها
ای مطرب زیبارو دستی بزن و برگو تو آن مناجاتی من آن خراباتم
بسا پیر مناجاتی که بیمرکب فرو ماند بسا رند خراباتی که زین بر شیر نر بندد!
قاسمی، خرقه و تسبیح ندارد سودی گر ترا در دل و جان سوز و مناجاتی نیست
ای پیر مناجاتی رختت به قلندر کش دل از دو جهان برکن دردی ببر اندر کش
رند و سرمست مناجاتیم و با ساقی حریف فارغ است از ریش قاضی هر که او می می خورد
از نگاهی کیمیا کن خاک را از مناجاتی بسوز افلاک را
بهر فتحی همیکردست با ایزد مناجاتی که اسبش طور سینا گشت و او موسی عمران شد
بسا پیر مناجاتی که بر مرکب فروماند بسا رندِ خراباتی که زین بر شیرِ نر بندد