ممیزه. [ م ُ م َی ْ ی ِ زَ ] ( ع ص ) ممیزة. مؤنث ممیز. تمیزدهنده و جداکننده خوب از زشت. ( از ناظم الاطباء ). - قوه ممیزه ؛ قوه بازشناختن از یکدیگر. یکی از هشت خادم نفس نباتی است که کثیف غذا را از لطیف جدا می کند. قوه ای که چون غذا پخته شود، کثیف را از لطیف جداگرداند. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ). - هیئت ممیزه ؛ گروهی که در وزارتخانه یا سازمانی برای تشخیص و بررسی امری و یا ارزیابی موضوعی به وجود می آید.
معنی کلمه ممیزه در فرهنگ فارسی
( اسم ) مونث ممیز جمع : ممیزات . : [ نام مردمی بر آن قوت ممیزه اطلاق کنند که نیک از بد و صحیح از فاسد ... بشناسد ... ] ( مرزبان نامه . ۱۳۱۷ . ص ۱٠٠ ) یا هیئت ممیزه . هیئتی که مامور تشخیص مدارک و حل فصل امور مربوط بیک موسسه باشد
جملاتی از کاربرد کلمه ممیزه
مرد هشیار چون اندر قوت روحانی خویش نگرد که آنرا تمییز خوانند و آن یابد مرو را محیط شده بر همه قوتهای طبیعی و بنهد هر یکی را از آن قوتها به جایگاه خویش ، و قوت تمییز فرق کند میان چیزها به حقیقت و حکم کند بر طبیعتها ، از بهر آنک قوتهای طبیعی اندر چگونگی ها توانند رسیدن . چنانک چشم را قوت طبیعت است اندر رنگ و شکل و جنبش و آرام رسد اندر آنچ ازین قوت بیننده است، و این همه چگونگی است ، و همچنین مر گوش را قوت طبیعت است که اندر چگونگی شنیدنیها رسد ، و قوت چشندگی که او را ذائقه خوانند اندر رسد به چگونگی مزه ها از شیرین و تلخ و ترش و جز آن ، و قوت تمییز اندر چرایی چیزها رسد که مردم به قوت ممیزه داند که شکر چرا شیرین است و حنظل چرا تلخ است . و دانستن چرایی برتر از از چگونگی چنانک پیش ازین شرح آن گفتیم؟ اندر کتاب . پس آن قوت او بر چرایی چیزها پادشاه باشد . پس درست شد که این قوت روحانی پادشاه است بر قوت طبیعی . و نیز قوت روحانی تمییزی پادشاه است بر قئت طبیعی ، باندیشه بدل کند مر آن چیزها را کزین قوتهای طبیعت است . چنانک گرم را سرد اندیشد و سرد را گرم و خشک را تر اندیشد و تر را خشک و سپید را سیاه و شیرین را تلخ . و این همه مخالفان را باندیشه که مرورا اندر آن پادشاهی است بدل کند ، وقوت طبیعی مر چیزی را از آنچ بدل نتواند کردن مگر همچنان تواندش یافتن که هست ، اگر سرد است سرد یابدش وگر خشک است خشک یابدش. و چون رنگها و بویها و مزه ها و جز آن اندر قوتهای طبیعت است ، و قوت ممیزه بر طبیعت پادشاه است ، خوار آید نزدیک او این قوتها و بدل تواندش کردن سوی ذات خویش به فکرت ، وگر قوت ممیزه بر قوتهای طبیعی پادشاه نبودی عاجز بودی از اندیشه کردن بر مخالفت قوتهای طبیعی .
اگر کسی گوید که قوت ممیزه نتواند که مر تلخ را شیرین و ترش را شور یا زشت را نیکو بیند .