ممسوس

معنی کلمه ممسوس در لغت نامه دهخدا

ممسوس. [ م َ ] ( ع ص ) دل بشده. ( مهذب الاسماء ). دیوانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مجنون. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || سوده شده. ( آنندراج ).

معنی کلمه ممسوس در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص . ) مرد دیوانه .

معنی کلمه ممسوس در فرهنگ فارسی

( صفت ) مرد دیوانه
دل بشده . دیوانه

معنی کلمه ممسوس در ویکی واژه

مرد دیوانه.

جملاتی از کاربرد کلمه ممسوس

علی ممسوس فی ذات اللّه آمد لا بذات اللّه علی فرد را کی وصف إِمساس و لماس استی
پیمبر گفت ممسوسی است حیدر گشت آشفته نه زان گونه که‌جن‌با‌جان ممسوسان مماس استی
گفت احمد هو ممسوس فی ذات الله ای خدا جوی تو باید سوی او رو آری
هرآن‌کس‌راکه‌مجنون‌گشت‌ممسوسش‌عرب‌گفتی از آن معنی که جن را با وجود او تماس استی
بود موسی هنوز اندر سماوات رسول مصطفی ممسوس بالذات
هم ز اقضیکم علی جان آگه است هم علی ممسوس فی ذات الله است
کسی را گر کند ممسوس بدنامی است تعویذش دلی را کوکند مجروح جانبازیست درمانش
بود احمد بذات الله ممسوس تجلی های ذاتی راست ماء/نوس